پس از بلای عظیم
هاجر زمانی
مطمئنم که هرکدام از شما تابهحال کتابها و فیلمهای زیادی درمورد آخرالزمان و پساآخرالزمان خوانده و دیدهاید که حاصل تخیلات نویسندههای غربی و ساختهی هالیوود بودهاند؛ از تسلّط رباتها و موجودات فضایی و باستانی برروی کرهی زمین گرفته، تا زمانی که انسانها مجبور به ترک کرهی زمین شدهاند و در سیاره و جهان دیگری زندگی را شروع کردهاند و ناجی خوب و بدی که برای زمین متصور شدهاند. حتی ممکن است بعضی اطلاعات و داستانها برای شما تکراری و همینطور آشنا هم باشد؛ چراکه با زیرکی تمام از منابع دینی و تاریخی ما مسلمانها در نوشتن کتاب و ساخت فیلم، استفاده میشود و البته آن را به هر شکلی که دوست دارند نشان میدهند!
و خب! حضور نویسندههای ایرانی در این عرصه کم و ناچیز است و سهم بسیار اندکی در این ژانر دارند، اما یک جوان دههشصتی ایرانی که اهل شهر زیبای زنجان هم هست، داستان متفاوتی از هرآنچه تابهحال خواندهاید و دیدهاید، نوشته است؛ داستانی آخرالزمانی که در اقلیم خودمان میگذرد و نویسنده برای نوشتن از منابع و روایتهای شیعی بهره برده و با استفاده از تخیل خود، دنیایی خلق کرده که نزدیک به افکار و عقاید دینی و مذهبی ما باشد. البته در کنار دادن اطلاعات درست، این کار آنقدر جذابیت داستانی دارد که خیلی زود غرق در داستان میشوید.
- کتاب من مجموعهای از حرفهاست؛ حرفهایی درمورد تاریخ، اجتماع، مسلمانها، اخلاق و کار تشکیلاتی.
او خودش را مسئول حرفهایی میداند که میزند و میخواهد حرفهایش ازسر خیرخواهی و عشق باشد.
شخصیت اصلی کتاب، پسر نوزدهسالهای به نام حسین عالمی است که پس از بلای عظیم به دنیا آمده. حسین مکانیک است و نوهی حاج حیدر معروف، کسی که توی کشور زنجان بسیار معروف است و بعد از بلا به افراد زیادی کمک کرده است.
بعد از بلا تقسیمات کشوری تغییر کرده و ایران به چند کشور تقسیم شده؛ زیرا تمام امکانات و تجهیزات مدرن از بین رفتهاند و انسانها دیگر نمیتوانند با هم ارتباط داشته باشند. کشور زنجان یک شهر با دیوارهای هشتمتری است که در جنوب، یک کارگاه ریختهگری برای اسلحهسازی دارد و در شرق، یک روستای کوچک نیمهمسکونی برای کشاورزی. زمان داستان پنجاه سال بعد از بلای عظیم است و جمعیت زنجان از سیوپنج هزار نفر به شصت هزار نفر رسیده که در آن زمان جمعیت قابلتوجهی به شمار میرود.
اما داستان بلا چیست؟
زمانی که انسانها به اوج پیشرفت و تکنولوژی رسیدند، انفجار مهیب و عظیمی رخ داد که بیشتر آدمها در همان ساعتهای اولیه جان باختند و کمتر از دَه درصد زنده ماندند و بیشتر تکنولوژی و وسایل و خانهها و منابعشان از دست رفت. برخی افراد مذهبی و مؤمن میگفتند: «انسانها هزاران سال روی کرهی زمین حکمرانی کردن و انواع فسادها و گناهها و ظلمها رو انجام دادن؛ به همین دلیل انسانها دچار بلا شدن.»
آدمهایی که زنده ماندند، شروع کردند به ادامهی زندگی؛ اما هرچندوقتیکبار بلاهای دیگری سرشان میآمد که مثل بلای عظیم نبودند، اما آنها هم ویرانگر بودند؛ مثل حملهی ملخها به محصولات کشاورزی یا طوفانهای مخرّب و سیلِ بیموقع که قحطی و گرسنگی ایجاد میکرد. دیگر جمعیت انسانها مثل قبل رشد نمیکرد و از هر دَه نوزاد، شاید یکی زنده میماند.
بین مسلمانها چنددستگی به وجود آمده و سردرگم شدهاند و مدام با هم بحث میکنند. ادیان تازهای به وجود آمده و عدهای همچنان بر بیدینی خود اصرار دارند. عدهی کمی هستند که به منجی باور دارند و درمورد آن جستوجو میکنند؛ حسین هم یکی از آنهاست و خیلی زود متوجه میشویم قدرت خارقالعادهای دارد که چندان جالب نیست؛ قدرت جذب و دیدن موجودات شیطانی و ارتباط با آنها! موجودات شیطانی به نام «معترضین» که درواقع جنهای قدرتمند و قسمخوردهای هستند که میخواهند نسل انسان را از روی کرهی زمین محو کنند. حسین مجبور میشود از زادگاهش خارج شود تا بتواند بهکمک افراد دیگر، این قدرتِ ماورایی را کنترل کند، وگرنه برای خودش و اطرافیانش بهشدت خطرناک است.
حسین در حین جستوجو به رباتی برمیخورد که درواقع یک هوش مصنوعی است و وظیفهاش قبل از بلا برای مدیریت صحنهی نبرد بوده و ارتباط همزمان با آنها. حالا این ربات گوشهی یک کارخانهی سوخته و متروکه افتاده و برای حسین، پیامی از پدربزرگش حیدر دارد. او مأموریتی را به حسین میسپرد که برایش خیلی بزرگ و ناآشناست، ولی با شروعِ سفر قهرمان متوجه میشویم که پدربزرگ به حسین بیراه اعتماد نکرده و او کمکم خودش و تواناییهایش را بیشتر میشناسد و مصمّم است که بتواند در این هیاهو و چندصدایی، مسیر درست را انتخاب کند.
البته این را هم در نظر داشته باشید این ژانر آنقدر در ادبیات ما تازهنفس است که هنوز راه زیادی برای بازکردن جای خود در دل مخاطب ایرانی دارد و سخت است، چه نویسنده و چه مخاطب، از بسترهای آمادهی هالیوودی خارج شوند و آن را در چهارچوبِ ایرانی ببینند. ولی خب! به نظرم این کتاب نشان داد که این موضوع، چندان هم دور از ذهن نیست.
محمدرضا بازدار نویسندهی جوان این کتاب است که «میراث گناهکاران» نام دارد و انتشارات «کتابستان معرفت» آن را چاپ کرده است.
ارسال نظر در مورد این مقاله