10.22081/hk.2025.77048

شعری در انتظار بارش توپ قل‌قلی

موضوعات

شعری در انتظار بارش توپ قل‌قلی

سمیه رستمی

تصویرگر: نگین سلماسی

با توسعه‌ی زندگی بشر، میزان خواسته‌ها و انتظاراتش هم افزایش داشته و پُرتابلوست که شیرینیِ گرفتن نتیجه، جای‌جای زندگی او را نوچ کرده؛ طوری که به نظر می‌رسد پدرومادرهای امروزی میزان زمان انتظار وصول خواسته‌های فرزندان‌شان را به‌نحو چشمگیری کاهش داده‌اند تا از ابتلای فرزندان‌شان به مرض قند پیشگیری کنند. البته اینکه چیزی نیست؛ مورد بوده والدین تأمین نیاز فرزندان‌شان را چنان گردن گرفته‌اند که خودشان را در اتاقی حبس کرده‌اند تا به کارهای بد آنان بیندیشند، مبادا سختی اندیشه‌ورزی بر روحیه‌ی حساس غنچه‌ی نوشکفته‌ی زندگی‌شان خط‌وخش بیندازد!

این سبک زندگی درباره‌ی تربیت فرزند، نُچ‌نُچ قدیمی‌ها را درآورده؛ چراکه در گذشته مبحث آموزش صبر بسیار جدی پیگیری می‌شد. حتی در قالب شعر این مهارت را به خورد بچه می‌دادند؛ مثلاً در شعری باستانی، شاعر بسیار عمیق به تبیین این مفهوم پرداخته است. او در بیت اول، ضمن توصیف خط‌وخال محبوب دل‌خواسته‌اش، این‌گونه مقدمه‌چینی کرده تا مخاطب را منتظر نگه دارد:

یه توپ دارم قل‌قلیه

سرخ و سفید و آبیه

لابد زمان شاعر، رژیم‌ لاغری مد نبوده و شاعر برای شوخی، محبوبش را به توپی قل‌قلی تشبیه کرده است. وصف «سرخ» و «سفید» را هم قرینه آورده که یک‌وقت مخاطب فکر نکند شاعر بیکار بوده و برای توپ شعر گفته است. رنگ «آبی» شاید رنگ تیم محبوبِ محبوبش بوده که قطعاً اشاره به وفاداری محبوبش دارد. او در اوصاف محبوبش سنگ‌تمام گذاشته تا شنونده قانع شود که محبوبش خیلی «توپ» بوده.

در بیت دوم باز هم مقدمه‌چینی کرده تا میوه‌ی صبر در ابیات آتی به دهان مخاطب شیرین باشد. این‌گونه سروده است:

می‌زنم زمین، هوا می‌ره

نمی‌دونی تا کجا می‌ره!

شاعر ضمن بیان قوانین آیرودینامیکی، به بیان حُسن‌خُلق محبوبش پرداخته و گفته است که حتی این قابلیت را دارد وی را جوری بزنی زمین که طبق قانون سوم نیوتن به هوا برود و از رادار خارج بشود. شاعر خود و محبوبش را شرحه‌شرحه کرده تا نشان بدهد علاقه‌اش علاوه بر خصوصیات ظاهری محبوب، به‌دلیل اخلاق نیکویش هم هست.

این اولین تلنگر شاعر به مخاطب درباره‌ی منتظربودن است؛ باید حساب‌کتاب و برنامه‌ریزی داشته باشد، نه اینکه محال باشد. در غیر این صورت انسانِ منتظر به‌جای علف، زیر پایش چنار هم سبز بشود به نتیجه‌ی دلخواه نمی‌رسد. مثلاً همین جناب شاعر بنا بر جاذبه‌ی زمین و حُسن‌خُلق محبوب بوده که با دهان باز، چشم‌انتظار بازگشتش نشسته است.

در این بیت یک «ای آدمیزاد، اگر فقط بنشینی و امواج مثبت فرکانس بالا بفرستی برای کارما و کائنات تا آن‌ها را از شدت ارتعاش مثل منارجنبان بلرزانی، کور خوانده‌ای. کارما و کائنات از بس لرزانده شده‌اند، اعصاب ندارند و خواسته‌های مردم را اشتباه ارسال می‌کنند. لاکردار مرجوعی هم ندارند. مورد بوده توپ سفارش داده‌اند، ولی گلوله‌ی عمل‌نکرده از جنگ جهانی دوم تحویل گرفته‌اند و گلوله‌ی لامصب همان‌جا عملش گرفته. پس اندکی دست خویش بجنبان، نه کارما را»ی خاصی نهفته است.

شاعر که دیده بعد از چپاندن آن‌همه مفاهیم در یک بیت، هنوز توپش کامبک‌نکرده، فلش‌بک می‌زند به گذشته، دریایی از حکمت و معرفت و فکت به دامان مخاطبش ریخته و گفته است:

من این توپو نداشتم

مشقامو خوب نوشتم

او دومین رکن صبرداشتن و انتظارکشیدنِ راستین که «اعتراض به وضع موجود» است را در مصرع اول زارپی گذاشته است کف دست مخاطب؛ جایی که از دوری توپ، یعنی همان محبوب قل‌قلی، به تعبیر امروزی چیزناله کرده است. رکن سوم هم که «اقدام برای تحقق وضع مطلوب»، یعنی نوشتن مشق است، را بلافاصله زده است تنگش. منظور از مشق، انجام تکالیفی لازم برای رسیدن به محبوب است.

البته شاعر آن‌قدر چشم‌انتظار بوده که یادش نمانده در شعرش رکن اول انتظار واقعی که «امید به ایجاد وضع مطلوب» است را بگنجاند. اگر امید نباشد، انتظار محل داگ هم به منتظران نمی‌دهد، چه برسد به نتیجه‌ی دلخواه. شاعر دیگری نقص این شعر را جبران کرده تا لطمه‌ای به غنای فرهنگی‌مان وارد نشود و چنین سروده است:

چه خوش باشد که بعد انتظاری

به امیدی رسد امیدواری

و شاعری دیگر برای روکم‌کنی او گفته است:

ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست

گر امید وصل باشد، همچنان دشوار نیست!

و همین‌طور شاعران شروع کرده‌اند به روکم‌کنی و موجب افزایش امید در شعر ایرانی شده‌اند.

در شعر اصلی، شاعر به نقش پدرش نیز اشاره کرده و سروده است:

بابام بهم عیدی داد

یه توپ قل‌قلی داد

عبارت «بابام» اشاره به نقش تربیتی و مؤثر کمربند پدری دارد. والدین وقتی مطمئن می‌شدند فرزند از عهده‌ی انجام تکالیفش برآمده، اجازه می‌دادند به خواسته‌اش برسد. کلمه‌ی «عیدی» در شعر که هم‌خانواده با «وعده» و «وعید» بوده و نشان می‌دهد محبوب قل‌قلی شاعر، وعده‌ای است که فقط با اقدام برای وضع مطلوب به دست می‌آید. آن‌موقع‌ها مثل الان نبوده که پدرومادرها نقش غول چراغ جادو را ایفا کنند و چنان در نقش‌شان فرورفته باشند که در پس هر خواسته‌ی فرزندشان، مثل همان چراغ جادو دود از خودشان در بدهند؛ بلکه پاداش فرزند را به پس از کارهایش وعده می‌دادند. وجداناً غول چراغ جادو سه تا آرزو را عملی می‌کرد که عملی‌نکردنش بهتر بود و پشیمانی به بار می‌آورد.

گفتنی است که از سرنوشت شاعر پس از مراجعت محبوبش اطلاعی در دست نیست، اما وقتی محبوبی را آن‌چنان بزنی زمین که برود هوا، دور از انتظار نیست که هنگام مراجعت مانند توپ 106 عمل کند.

CAPTCHA Image