این قصه پایانش چه شیرین است
سردبیر
تصویرگر: محدثه جلالی
در خوان اول با دو گرگ روبهرو شد.
در خوان دوم با دو شیر.
خوان سوم اژدها بود.
خوان چهارم جادوگری به نام غول.
خوان پنجم با پرندگان وحشی جنگید.
خوان ششم طبیعت مانعش شد.
خوان هفتم دشمن بود و راه سخت رسیدن به قلعه.
اسفندیار از همهی این خوانها به سلامت عبور کرد تا بتواند از قلعهی دشمن، دو خواهرش را که اسیر بودند آزاد کند.
او نه برای پدرش که شاه بود و با او مهربان نبود، که برای ایران و برای خواهرانش تن به این نبرد خطرناک زد، قبل و بعد از هر نبرد وضو گرفت و نماز خواند و از خدا کمک خواست و در نهایت هم پیروز شد.
ارسال نظر در مورد این مقاله