10.22081/hk.2024.76423

سایت جان‌نثارانِ قبله‌ی عالم

موضوعات

سایت جان‌نثارانِ قبله‌ی عالم

#‎احمد‌_‌اکبرپور

#‌سام‌_‌سلماسی

اگر روزی #‎ماشین‌_‌زمان سوار شدید و دنده‌عقب شما را به گذشته برد، هر شغلی انتخاب کنید، الا #‎قاصد یا #‎نامه‌رسان! شاید در ابتدا کار ساده و آسانی به نظر برسد، ولی باور کنید مثل راه‌رفتن روی کمر مار است.

این بیچاره‌ها توی دعوا و یا به قول شیرازی‌ها توی #‎جر‌_‌منجرِ پادشاهان، مثل بره و یا دست بالا مثل گوساله‌ی قربانی می‌شدند. فلان پادشاه برای بهمان پادشاه، نامه می‌نوشت که هااای فلان‌السلطنه، از امروز طلاملاها و مناطق خوش‎آب‌وهوای کشورت مال من است! درضمن فلان مقدار مالیات هم باید بدهی وگرنه شمشیر و جفت پوتین‌هایم را می‌کنم توی حلقت!

نامه‌رسان بیچاره هِلِکُ‌هِلِک از شهر و روستاها عبور می‌کرد و گرسنه و تشنه به دربار آن یکی پادشاه می‌رسید؛ هیچ‌کدام هم خبر نداشتند که توی نامه چه چیزی نوشته شده است. اگر مثل نامه‌های امروزی بود می‌شد یواشکی لایش را باز کنی و بعد با تف مثل روز اول بچسبانی. بدبختی این بود که نامه بدجوری مهروموم شده بود و مهر حاکم بزرگ مثل سر خر روی‌اش خودنمایی می‌کرد؛ مهروموم همان #‎پُلُمپ امروزی‌هاست.

خلاصه طرف خُرد و خمیر می‌رسید به دربار آن یکی حاکم، دست به سینه می‌شد و بیشتر از اهالی #‎بَرَرِه خم می‌شد و نامه را تقدیم می‌کرد. هر لحظه منتظر بود که سکه‌ای، تکه‎ابریشمی، چیزی هم گیرش بیاید و هدیه بدهد به عیال یا نامزدش، اما توی تاریخِ راست‌راستکی، اتفاقات دیگری افتاده است:

#‎کریم‌خان در جوانی به لشکریان #‎نادر پیوست و پس از مرگ نادر به نزد طایفه‌ی خود بازگشت. #‎محمدعلی‌خانِ‌_‌تکلو حاکم همدان نامه‌ای به کریم‌خان نوشت و دستور داد وی و سربازانش به نزد حاکم همدان بروند و در رکاب او شمشیر بزنند. کریم‌خان از لحن تکبرآمیز نامه رنجیده‌خاطر شد و دستور داد گوش‌ها و بینی نامه‌رسان را ببرند! تازه این کریم‌جونِ ما، شاه نبود و خودش را #‎وکیل‌الرعایا معرفی می‌کرد. تکلیف #‎چنگیز و #‎تیمور و این‎جور شاه‌سانان که دیگر مشخص است.

چنگیز پس از تثبیت قدرت خود برای شروع باب تجارت و دوستی با ایران، عده‌ای بازرگان به ایران فرستاد، ولی هنگامی که سفیران چنگیز وارد شهر اترار شدند، #‎غایرخان حاکم آن‌جا در مالشان طمع کرده به بهانه‌ی جاسوسی، آن‌ها را زندانی کرد. سلطان وقت، بدون تفکر دستور مصادره‌ی اموال و قتل آنان را صادر کرد. چون خبر به چنگیز رسید درخواست تسلیم حاکم را کرد، ولی سلطان قاصد او را نیز کشت.

بعید نیست با این پیشرفت تکنولوژی، ماشین زمان هم مثل ماشین پراید، زیاد شود و شما بخواهید واقعاً سوار آن شوید و دنده‌عقب بروید. در آن صورت توی دربار هر شغلی ممکن است به شما پیشنهاد بدهند؛ مشاغلی مانند #‎نعل‌چی، #‎پالان‌دوز، #‎علاف، #‎دلقک، #‎مهتری، #‎له‌له‌باشی، #‎مقنی‌گری و #‎خرچرانی. توصیه می‌کنم حتی کار سخت و تخصصی خرچرانی را هم بپذیرید، ولی دور قاصد‌باشی و نامه‌رسانی را خط بزنید.

- هی نوجوانک علاف! دربار با شوکت قبله‌ی عالم به قاصدی دلیر و ازجان‌گذشته نیازمند است؛ آیا حاضری جان‌نثار پادشاه عادل ما بشوی؟

- هرگز نمی‌پذیرم! اصلاً پیشنهادش هم مطرح نکنید. مگر مغز خر خورده‌ام که گوش و بینی‌ام از بیخ بریده شود؟

- در عوض، علاوه بر مزایای شغل نیمه‌خفن، ماهیانه صدوده سکه طلای خالص، مواجب می‌گیری و یک باغ درندشت در لواسانات و سه تا کره‌اسب هم اِشانتیون!

- صدوده سکه طلای بهار آزادی؟

- آری! پت‌وپهن‌تر و دو سه مثقال سنگین‌تر.

- حالا چه عجله‌ای هست؟ کمی فکر کنم که ضرری ندارد!

- عذرخواهم، نامه‌ی سلطان آماده است، لَنگِ یک نامه‌رسان هستیم.

- جون خودت راست بگو، متن نامه خطری نیست؟ اعلان جنگی، باجی، خراجی؟

- جز سرورم هیچ جنبنده‌ای اطلاعی ندارد.

- فقط یک دقیقه‌وبیست ثانیه اجازه بده فکر کنم؟

- اشکالی ندارد، سریع باش.

(عجب فرصتی گیرم آمده! ماهی صدوده تا سکه! جانمی جان! یک پی‌اس‌فُر، نه فایوش رو می‌خرم، چند جوراب خارجی، یک گوشی خدا تومنی، تبلت هم باید بگیرم، یه گونی چیپس و پفک هم خوبه، چند تور سفر خارجی هم ثبت‌نام می‌کنم و...)

  • فکرهایم را کردم؛ من آماده‌ی جان‌فشانی و جان‌نثاری برای دربار با شوکت شما هستم. گوش و دماغم‌ به فدای سلطان هر دو عالم! فقط بفرمایید چه مدارکی برای استخدام لازم است؟ در ضمن ثبت‌نام از طریق سایت است یا حضوری به دربار شرفیاب شوم؟! راستی هزینه‌ی ایاب‌وذهاب هم با قبله‌ی عالم است دیگر؟!
CAPTCHA Image