10.22081/hk.2024.76296

انتخاب‌های سخت

موضوعات

انتخاب‌های سخت

گردآوری: یحیی حسینی

درگیری مداوم

شاید بیراه نباشد اگر بگوییم زندگی انسان‌ها چیزی جز انتخاب نیست. از لحظه‌ای که بیدار می‌شویم و از رختخواب بیرون می‌آییم، تا لحظه‌ای که در پایان شب به رختخواب می‌رویم، مغز ما حدود هفتاد مرتبه درگیر فرایند تصمیم‌گیری و انتخاب می‌شود. گاه تعداد زیاد تصمیم‌گیری‌ها به خستگی مغز منجر می‌شود و ناخواسته دچار سهل‌انگاری در انتخاب‌ها و تصمیم‌گیری‌های خود می‌شویم. البته نیازی نیست نگران باشیم، چراکه در اکثر مواقع تصمیم‌گیری‌های ما چندان سرنوشت‌ساز نیستند، اما گاهی اوقات می‌توانند مسیر یک زندگی را تغییر دهند. انتخاب شغل، رشته و یا رئیس‌جمهور از مواردی هستند که اشتباه در آن‌ها پیامدهای ناگواری دارد. هر چقدر افراد بیشتری از این تصمیم‌گیری‌ها متأثر شوند، اهمیت تصمیم‌گیری بیشتر و به همین میزان انتخاب دشوارتر می‌گردد، به‌خصوص وقتی پای زندگی انسان‌ها در میان باشد.

 

همه برای یکی

فرض کنید:

  • وزیر بهداشتِ یک کشور، تمام تلاش خود را کرده و درنهایت بودجه محدودی را جهت واردات مواد اولیه دارویی کسب کرده است. در این کشورِ فرضی، شش بیمار در حال مرگ وجود دارد. از این میان پنج نفر با آنتی‌بیوتیک درمان می‌شوند و یک نفر با واکسنی گران‌قیمت. وزیر پول کمی دارد و دو راه پیش رویش قرار دارد، یا این پول را صرف خرید دارویی گران‌قیمت برای یک بیماری نادر و صعب‌العلاج کند و یا آن را صرف خرید داروی ارزان‌قیمت‌تری مانند انواع آنتی‌بیوتیک کند.

شما اگر جای وزیر باشید، کدام‌یک را انتخاب می‌کنید؟ نجات افراد بیشتر؟ بدیهی است که با خرید آنتی‌بیوتیک می‌توانید جان افراد بیشتری را نجات دهید، اما چرا باید حفظ جان پنج نفر، نسبت به حفظ جان یک نفر اولویت داشته باشد؟ بیایید مسئله را کمی پیچیده‌تر کنیم، فرض کنید:

  • آن یک نفر دانشمند و سرپرست گروهی است که وزارت‌خانه تاکنون میلیاردها تومان هزینه تحقیقات آن‌ها کرده است و اکنون در یک قدمی کشفی است که می‌تواند جان هزاران نفر را نجات دهد.

در این صورت چه می‌کنید؟ آیا باز هم به‌راحتی می‌توان انتخاب قبل را تکرار کرد؟

 

واگن فراری

مثال مشابه و معروف دیگر، مسئله‌ی تراموا است. فرض کنید:

  • یک واگن برقی فراری در مسیر ریل راه‌آهن وجود دارد. جلوتر، روی ریل‌ها، پنج نفر بسته شده‌اند و نمی‌توانند حرکت کنند. واگن برقی مستقیم به سمت آن‌ها می‌رود. شخصی کمی دورتر کنار یک اهرم ایستاده است. اگر این اهرم را بکشد، واگن برقی به ریل فرعی تغییر مسیر می‌دهد. با این‌حال، متوجه می‌شود که یک نفر در مسیر فرعی وجود دارد. او دو (و فقط دو) گزینه پیشِ رو دارد، هیچ کاری نکند، در این صورت تراموا پنج نفر را در مسیر اصلی خواهد کشت، یا این‌که اهرم را بکشد و واگن برقی را به مسیر فرعی هدایت کند، جایی که فقط یک نفر را می‌کشد.

شما اگر جای آن شخص باشید، کدام گزینه را انتخاب می‌کنید؟ یا به عبارت ساده‌تر، کار درست چیست؟

 

یکی برای همه

شاید نظرتان این باشد که منافع جمعی نسبت به منافع فردی اهمیت بیشتری دارند. بسیاری از افراد معتقدند که می‌بایست اهرم را کشید و یک نفر را قربانی پنج نفر کرد. در آن صورت به این مسئله چگونه پاسخ می‌دهید:

  • فرض کنید پزشکی پنج بیمار دارد و هرکدام برای زنده ماندن به پیوند یک عضو محتاج است. دو نفر از آن‌ها به ریه، دو نفر به کلیه و نفر پنجم به یک قلب نیازمند است. از طرف دیگر این پزشک بیماری دارد که به علت گرمازدگی در حال مرگ است، اما دیگر اعضای بدن او به‌خوبی کار می‌کنند و می‌توان از آن‌ها جهت پیوند استفاده کرد. تنها کافی است اجازه دهد بیمار بر اثر گرمازدگی فوت کند!

اگر شما جای پزشک باشید، آیا از نجات جان بیماری که گرمازده شده برای نجات جان پنج بیمار دیگر صرف‌نظر می‌کنید؟ خیر؟ این دو مسئله چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟

 

قایق نجات

در مسئله‎ی قطار و ریل آزمایشی جالب هم در سال 2017 صورت گرفت:

  • در یک شبیه‌سازی به شرکت‌کنندگان، فیلمی از یک ایستگاه قطار نشان داده شد که در آن قطاری در حال حرکت با پنج کارگر در مسیر اصلی و یک کارگر در مسیر فرعی بود. شرکت‌کنندگان در این آزمایش فکر می‌کردند که تصاویر واقعی است و از یک دوربین مداربسته پخش می‌شود، اما در واقع از قبل ضبط شده بود. آنان این امکان را داشتند که اهرم را بکشند و قطار را به سمت مسیر فرعی منحرف کنند. در کمال تعجب، بیشترِ شرکت‌کنندگان، اهرم را نکشیدند.

در واقع مسئله وقتی پیچیده‌تر می‌شود که پای احساسات نیز به میان بیاید، برای این مسئله مثال دیگری را بررسی کنیم:

  • دو لنج در حال غرق شدن است، لنج اول که پنج کودک بر آن سوارند، و لنج دوم که یک کودک. پدر و مادر کودک تنهای لنج دوم، با قایقِ نجات می‌توانند سراغ یک لنج بروند، چون زمان و سوخت کافی برای نجات دو لنج ندارند. آن‌ها باید سراغ کدام لنج بروند؟

و باز از شما سؤال می‌کنیم که شما اگر جای آن‌ها باشید، سراغ کودک خودتان می‌روید یا به فکر نجات پنج کودک می‌افتید؟

 

چاه مرگ‌بار

چرا گاهی انتخاب‌کردن تا بدین حد دشوار است؟ وقتی صحبت از انتخاب‌کردن به میان می‌آید، همه ما به دنبال انتخاب گزینه‌ی درست هستیم. پس شاید پیچیدگیِ انتخاب، ناشی از پیچیدگیِ تشخیص درست از نادرست باشد. چگونه می‌توان کار درست را از نادرست تشخیص داد؟ آیا عواقب یک کار تأثیری در درستی یا نادرستی آن کار دارند؟ مثلاً فرض کنید:

  • شخصی از وجود یک چاه عمیق مطلع است و فردی در تاریکی شب به سمت این چاه در حرکت است. وظیفه‌ی شخص مطلع چیست؟ آیا می‌تواند نسبت به خطری که فرد را تهدید می‌کند بی‌توجه باشد؟ قطعاً خیر، اما اگر فرد مذکور با چاقویی در دست قصد کشتن عده‌ای انسان بی‌گناه را داشته باشد، باز هم شخص مطلع، فرد را از وجود چاه مطلع می‌کند؟

شما چطور؟ احتمالاً این بار کمی به شک افتاده‌اید. ممکن است برخی از شما این بار او را از وجود چاه مطلع نکنید.

در نظر بگیرید که اکثر موقعیت‌ها در زندگی روزمره به این وضوح و شفافیت نیستند و تصمیم‌گیری از این هم سخت‌تر است.

اگر تاریکی شب مانع دید درست شخص بشود و فرد شیءِ دیگری جز چاقو در دست داشته باشد چه؟ اگر شخص دچار اشتباه شده باشد و فرد قصد کشتن کسی را نداشته باشد چه؟ چگونه می‌توان بدون آگاهی نسبت به همه‌ی جزئیات یک کار و عواقب آن، دست به انتخاب درستی زد؟

 

مسئله‌ی انتخاب

برخی معتقدند خوبی و یا بدی هر عمل بستگی به عواقب و پیامدهای آن عمل دارد. انتخاب درست، عملی است که درنهایت دارای «بهترین پیامد» باشد. در مقابل برخی دیگر معتقدند، چیزی که بد است همیشه بد است، حتی اگر نتیجه و پیامد آن به‌ظاهر خوب باشد، و چیزی که خوب است همیشه خوب است؛ حتی اگر نتیجه و پیامد آن به‌ظاهر بد باشد. به نظر شما حق با کدام گروه است؟

همه مواردی که گفته شد دست‌به‌دست هم داده و انتخاب عقلانی را تبدیل به کاری دشوار و پیچیده می‌کنند. شاید این پاسخی باشد برای این پرسش که چرا ما در انتخاب‌های بزرگ زندگی بیش از آن‌که عقلانی عمل کنیم، بر احساسات خود تکیه می‌کنیم. و درنهایت آن‌جا که احساسات نیز نتوانند راهنمایی مشخصی برای ما داشته باشند، به سراغ شانس می‌رویم!

 

خرد جمعی

اما چاره چیست؟ چگونه می‌توان بر دشواری‌های تصمیم‌گیری و انتخاب درست غلبه کرد؟ دشواری‌هایی که از ترس آن‌ها به دامان اهمال‌کاری و پشت‌گوش‌اندازی پناه می‌بریم، همه چیز را به زمان واگذار می‌کنیم و صبر می‌کنیم تا زمان گزینه‌ای را برایمان انتخاب کند. پاسخ‌های متعددی برای این پرسش وجود دارد که هیچ‌یک به اندازه کافی سرراست و کامل نیستند، اما در شماره‌ی بعد بر روی یک مورد از این پاسخ‌ها یعنی «خرد جمعی» تمرکز خواهیم کرد...

CAPTCHA Image