10.22081/hk.2024.76287

انتخابات دانش‌آموزی ژوراسیک

موضوعات

انتخابات دانش‌آموزی ژوراسیک

سمیه رستمی

 

دیرینه‌شناسان با بررسی فسیل‌ و سنگواره‌های به‌جامانده از عصر ژوراسیک اعلام کرده‌اند انقراض دایناسورها پس از برخورد شهاب‌سنگ به زمین، اتفاق افتاده که انصافاً من نفهمیدم چطور به این نتیجه رسیده‌اند؟! یعنی اثبات وجود زیر بغل برای مارها منطقی‌تر از اثبات یافته‌ی این دیرینه‌شناسان است.

عده‌ی دیگری از دیرینه‌شناسان عقیده دارند که در اصل، قضیه انقراض دایناسورها مربوط به تحقق‌نیافتن شعارهای اعضای دانش‌آموزی دوران ژوراسیک بوده است. اگرچه بعضی وعده‌های نامزدهای انتخاباتی الکی و پوک بوده و کسی محلشان نداده است.

مثلاً ‌این‌که یکی از نامزدها گفته: «دو دوتایتان را پنج تا می‌کنیم!» و پنجول‌هایش را باز کرده تا پنج را نشان بدهد که در آن لحظه یادش نبوده که کلاً سه تا پنجه دارد و نهایتاً دو دوتا را سه تا تحویل داده است. یا وعده داده است: «شعله‌افکن روی دماغ همه‌ی دایناسورها نصب می‌کنم و تبدیلشان می‌کنم به اژدها آن هم با گاز تولید داخل!»، اما گویا بالاخره اعضایی که دغدغه‌مند بودند، وارد شورای ژوراسیک شده بودند.

یکی از این اعضا وعده داده بود که اگر انتخاب شود، برای جلوگیری از انقراض قریب‌الوقوعشان، «خاله‌شادونه» و «عموپورنگِ» دایناسوری را می‌کشاند مدرسه تا راز موفقیتشان و این‌که سال‌به‌سال جوان‌تر می‌شوند را بگویند. ولی این وعده محقق نشد؛ چون آن‌ها اساساً هیچ عمو یا خاله‌ی تلویزیونی نداشتند، این عدم تحقق وعده را می‌شود به عدم اختراع تلویزیون هم ربط داد.

وعده‌ی برگزاری اردوهای علمی، تفریحی، سیاحتی و حتی زیارتی هم تحقق پیدا نکرد که می‌توانست نقش به‌سزایی در ایجاد روحیه‌ی هم‌دلی، هم‌کاری و خیلی از «هم‌های» دیگر در بین بچه دایناسورها بشود، مخصوصاً رفتن سر قبر دایناسورهایِ «پنجول‌ازدنیاکوتاه‌شده»، که امروزه به آن حوضچه‌ی نفتی می‌گویند.

البته بین همین دیرینه‌شناسان هم اختلاف عمیقی وجود دارد که منجر به چک‌ولگدی‌کردن یکدیگر تا سر حد انقراض شد، چون یک دسته می‌گفتند: «طبق این سنگواره، محقق‌نشدن وعده‌ی لقمه‌ی تمیز و بهداشتیِ مادرانه در بوفه‌ی مدرسه، به‌جای فست‌فود، باعث انقراض شده است.» فست‌فود در دوره‌ی ژوراسیک، یعنی جانورانی که خوراک اصلی دایناسورها محسوب می‌شدند؛ اما خیلی سریع می‌دویدند به همین دلیل به آن‌ها غذای سریع می‌گفتند. دایناسورهای گوشت‌خوار برای شکارشان باید کالری زیادی می‌سوزاندند و در کل صرفه‌ی اقتصادی نداشت.

عده‌ای از دیرینه‌شناسان می‌گفتند: «اوهوک بابا! سنگواره رو چپکی گرفتید. اگه از اونور نگاه کنید...» اتفاقاً شعار «یکی برای همه، همه برای یکی» برایشان بد جاافتاده بود که از قضا آن یکی، رئیس شورای دانش‌آموزی بوده؛ بنابراین این عضو شورا، همه‎ی غذاها را برای خودش برداشته و تنها خودش را برای همه غذاها لایق می‌دانست و بقیه را به باد فنا داده و...

اما دسته‌ی سوم از دیرینه‌شناسان که بسیار سوسول بودند، خیلی یواشکی و در کلوزفرندشان اظهار داشتند: «مهم‌ترین وعده‌ای که به سرانجام نرسید و موجب انقراض این بخت‌برگشته‌ها شد؛ وعده آن نامزدی بود که گفته بود صدای بقیه دانش‌آموزان مدرسه ژوراسیک را به گوش دایناسورهای مسئولان رده‌بالا خواهد رساند، حتی علی‌رغم گردن‌های درازی که مسئولین دارند.»

البته این‌که اصلاً انتخابات شورای دانش‌آموزی برگزار نشد هم در عدم تحقق شعارهای اعضا بی‌تأثیر نبود. چرا؟ خیلی واضح است؛ چون مسئولین مدرسه مطلقاً به این نکته که انتخابات و تشکیل شورای دانش‌آموزی چقدر در گردن‌گیرکردن بچه‌دایناسورها تأثیر دارد و آن‌ها را برای مسئولیت‌پذیری و مشارکت اجتماعی در زندگی آینده‌شان آماده می‌کند، اهمیت نمی‌دادند. البته از حق نگذریم این‌که مدرسه، مدیر و مسئول و حتی بابای مدرسه هم نداشت، بی‌تأثیر نبود. در واقع طبق سنگواره‌ها از اول هم هیچ مدرسه‌ای نبود که بچه‌دایناسورها را مسئولیت‌پذیر تربیت کند که بعدها مسئولیت مدرسه را برای نسل‌های بعد بر عهده بگیرند. چرا؟

چون دیرینه‌شناسان از روی همان سنگواره‌ها تشخیص داده بودند که دایناسورها با وجود هیکلی گولاخ، موجوداتی کمی‌تاقسمتی تنبل، اندکی خون‌سرد و دارای کرختی در بعضی از قسمت‌های بدن بودند و کلاً نیازی به مدرسه حس نکرده‌اند. چرا؟

انصافاً اگر این را هم ندانید یا سلول‌های خاکستری مغزتان را صفرکیلومتر با پلاستیک رویش نگه داشته‌اید برای روز مبادا، یا احتمالاً نسبت دوری با دایناسورها دارید!

CAPTCHA Image