10.22081/hk.2024.75950

گذری بر خاطرات باهنر(صفحه دوم)

موضوعات

گذری بر خاطرات  باهنر

ملتی که قیام کرده است در مقابل همه‌ی قدرت‌های عالم ملتی که برای اسلام قیام کرده است برای خدا قیام کرده است برای پیشرفت احکام قیام کرده است. این ملت را با ترور نمی‌شود عقب راند. گرچه خود واقعه و خود این افرادی که شهید شده‌اند در نظر همه‌ی ما عزیز و ارجمندند. آقای شهید رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی هستند که با هم در جبهه های نبرد با قدرت‌های فاسد هم جنگ و هم رزم بودند. مرحوم رجایی به من گفتند که من بیست سال است با آقای باهنر همراه بودم و خدا خواست که با هم از این دنیا به سوی او هجرت کنند.

صحیفه ی نور، ج ١٥ ، صفحه (١٣٤

از دفتر خاطرات یک مادر

وقتی بچه بودم کلمه‌ی منافق را از توی تلویزیون شنیدم از پدرم سؤال کردم منافق یعنی چی؟ بابا کمی فکر کرد بعد جواب داد: «منافق کسی است که از پشت خنجر می‌زند به جای ایستادن و رودررو مبارزه کردن .

آن روزها تصورم از منافق فردی بود سیاه پوش که از قضا شنل مخمل سیاهی پوشیده بود و ماسکی هم بر صورت داشت. فرد شنل پوش شبها توی خیابان ها می چرخید و تا آدم خوبی پیدا می‌کرد می‌رفت و از پشت بهش خنجر می‌زد. دیروز پسرم از من پرسید «مامان؟ تروریست یعنی چی؟ توی ذهنم دنبال جواب برای سؤالش گشتم؛ اما چیزی بهتر از جواب بابا به خودم برایش پیدا نکردم. گفتم: «تروریست یعنی کسی که از پشت خنجر می‌زند. آن قدر مرد نیست که رو در رو بجنگد. البته چون دستشان با قدرت‌های استکباری توی یک کاسه است. این روزها سلاح‌های شان پیشرفته‌تر و مخرب‌تر شده بمب‌ها و مسلسل‌های شان را توی لباسشان پنهان می‌کنند و میان آدم های بی‌دفاع

می روند ... البته این آخری‌ها را به پسرم نگفتم توی دلم گفتم. از دفتر خاطرات یک پدر

توی مدرسه توی مدرسه انتهای راهرو یک قاب عکس بزرگ بود. عکس یک دشت پر از گل لاله بود که در امتداد رودی روئیده بودند و رود تا بالای قله ی کوه می‌رفت توی دشت لاله‌ها عکس شهید باهنر و شهید رجایی را زده بودند. چهره‌ی هر دویشان آن قدر خوب و مظلوم به نظر می‌رسید که همیشه توی دلم می‌گفتم اینها به قیافه شان مرگی جز شهادت نمی‌آمد. دقیقه‌های زیادی پای آن قاب عکس می‌ایستادم و زندگی نامه‌ی کوتاهشان را زیر قاب عکس می‌خواندم همیشه دلم می‌خواست مثل شهید باهنر طلبه‌ی سخت کوشی بشوم.

CAPTCHA Image