به دنبال خاطرات فراموششده
نگاهی به کتاب «بخشنده» اثر لوئیس لوری
هاجر زمانی
دنیای ایدهآل
یک دنیای ایدهآل را در نظر بگیرید؛ در آن نه خبری از جنگ هست و نه خشونت و درگیری، از بیماری و درد و رنج هم خبری نیست، مفاهیمی مثل فقر و گرسنگی برای مردمان این آرمانشهر مفهومی انتزاعی و ناشناخته است که حتی به گوششان هم نرسیده! همه با هم مهربان هستند و ...
یک نویسنده کهنهکار
خانم «لوئیس لوری» سال 1937 در ایالت هاوایی آمریکا به دنیا آمد. از همان بچگی آرزو داشت نویسنده شود. پدرش دندانپزشک ارتش بود و به خاطر شغل پدرش توی شهرها و کشورهای زیادی زندگی کرد و طبیعتاً تجربهی زیستیِ خیلی خوبی به دست آورد؛ بعد هم با یک افسر نیروی دریایی ازدواج کرد و باز هم همیشه در سفر بود و زندگی هیجانانگیز و پر از ماجراجویی داشت!
خیلی زود هم صاحب چهار فرزند شد، اما دست از رویاهایش برنداشت! رویای بزرگی به نام نویسندهشدن. اولین داستانش را برای نشریهی مورد علاقهاش فرستاد. یک داستان بزرگسال بود که از زبان یک کودک روایت میشد. سردبیر نشریه هم حسابی تشویقش کرد تا باز هم بنویسد.
حتماً فکر میکنید خوشبهحالش! همهی شرایط دستبهدست هم دادند تا لوئیس بنویسد! اما او تجربههای تلخی در زندگی داشت: مرگ خواهر عزیزش «هلن» در جوانی و بعد هم یکی از پسرانش را توی یک سانحهی هوایی از دست داد. خانم لوری غم و اندوهش را در مورد از دستدادنِ فرزندش تبدیل به یک کتاب کرد.
همهی اینها دستبهدست هم داد تا لوئیس سبک خودش را توی نوشتن پیدا کند. سبکی که به شدت انسانی است و به روابط انسانی میپردازد و البته جنگ هم موضوع خیلی از رمانهای نوجوانش است. حالا هم این نویسندهی باتجربه و سنوسالدار کنار نوههایش وقت میگذراند و بیشتر عکاسی میکند. و اما میرسیم به معروفترین اثر خانم لوری که هم کلی جایزه گرفته و هم از روی آن فیلم ساخته شده و به نوعی یک کار پیشرو و قدیمی در زمینهی کارهای آرمانشهری است.
کتاب بخشنده
بخشنده جلد اول از یک چهارگانه است. شخصیت اصلی آن پسری دوازده ساله به نام «یوناس» است که کنار پدر و مادرش و خواهرش «لیلی» زندگی خوبی دارد. همه چیز توی شهرشان قانونمند و هوشمند است، مثلاً اگر اشتباهی کنند، فوراً با بلندگوهایی که همه جای شهر است، به آنها تذکر میدهند و میتوانند اشتباه خود را اصلاح کنید.
توی دوازده سالگی هم بنا به صلاحدید مسئولان شهر، شغل آیندهی بچهها انتخاب میشود و همه از این انتخاب راضی هستند. در این شهر دوازده سالگی سن بلوغ است و بعد از آن بچهها بزرگسال محسوب میشوند. توی این شهر همه چیز بیدردسر و در کمال آرامش است و همه راضی و خوشحال به نظر میرسند اما...
فکرش را از سرتان بیرون کنید که به دنبال این همه برابری و لذت و شادمانی نباید بهایی بپردازید! مردم شهر سالهاست که به انتخاب خودشان حق انتخاب را از خودشان گرفتهاند و فقط بر پایهی قوانین رفتار میکنند. درست است که این دنیا بدون رنج، منظم، امن و قابل پیشبینی است، اما هرکسی سه بار، فقط سه بار از قوانین سرپیچی کند، از شهر اخراج خواهد شد!
آنها هر روز یک قرص مرموزی را میخورند که همهی هیجاناتشان کنترل شود و بدون رویاپردازی زندگی کنند و از همه مهمتر! این مدل زندگی را بپذیرند و مثل هم رفتار کنند. حتی وقتی یک سالمند اخراج میشود، فوراً اسمش به یک نوزاد تازه متولد شده میرسد!
در این میان تنها «یوناس» است که این شانس را پیدا میکند تا متفاوت از بقیه زندگی کند. او یک برگزیده است، برای این که خاطرات را دریافت کند. او پیش استادش میرود تا تمام خاطرات دنیا از سالها پیش به او منتقل شود و یوناس خیلی زود متوجه کمبود عشق در این به اصطلاح آرمانشهرِ ساخت بشر میشود!
این کتاب برای خواننده یک چالش بزرگ ایجاد میکند. این که اگر او جای افراد این شهر و خصوصاً یوناس بود، چه انتخابی داشت؟ کدام نوع زندگی را انتخاب میکرد؟ خیلیها میگویند این کتاب به نوجوانان کمک میکند تا به مسائل اجتماعی هوشمندانهتر فکر کنند.
داستان این کتاب آن قدر جذاب بود که بعد از چاپ جلد اول خانم لوری به این فکر افتاد که ادامهی آن را هم بنویسد و دو جایزهی ادبی مهم هم به این کتاب اهدا شد. گفته میشود تا به حال بیش از پنج میلیون نسخه از این کتاب در سرتاسر دنیا به فروش رفته است! در سال 1380 جایزهی کتاب سال «سلام» به این کتاب تعلق گرفت که نشاندهندهی دغدغهی اهالی نشریه «سلام بچهها» در زمینهی معرفی آثار برتر برای نوجوانان است. البته داستان کتاب برای سینماگران هم جالب بود و بالاخره در سال 2014 فیلم سینمایی با همین نام از روی آن ساخته شد. فیلم هم پرفروش بود و هم نظر منتقدان را به خود جلب کرد و جزو یکی از اقتباسهای خوب بر اساس یک رمان است.
ارسال نظر در مورد این مقاله