10.22081/hk.2024.75659

عهدنامه کلینکس

موضوعات

عهدنامه‌ی کلینکس

شوخی با هویت تاریخ

احمد اکبرپور

آل بویه:

این طایفه بوی گند و ناجوری می‌دادند و هر روز صبح ده تا اسپری و خوش‌بوکننده روی خودشان و دیگران خالی می‌کردند، ولی باز اَه اَه اَه...

«خدا گر ز حکمت ببندد دری     ز رحمت گشاید در دیگری»

در عوض آن‌ها کشور قدرتمندی داشتند، چون به محض این‌که سپاه دشمن به آن‌ها حمله می‌کرد، جوراب‌هایشان را به شکل گلوله پرتاب می‌کردند میان آن‌ها. در واقع جوراب‌هایشان مثل حمله‌های شیمیایی، اول دشمنان را گیج‌وویج و بعد تارو‌مار می‌کرد.

برای آن‌ها کشورگشایی مثل پیتزاخوردن و یا پرتاب تف، ساده و راحت بود. تا می‌رسیدند پشت مرزهای دشمن، جوراب‌هایشان را گلوله می‌کردند و با منجنیق توی سرزمین مورد نظر پرت می‌کردند. بعد از پرتاب این اشیا شیمیایی، حاکمان کشورها به التماس و منت‌کشی می‌افتادند و عهدنامه‌ی جوراب را بدون هیچ قید و شرط امضا می‌کردند و مهر و انگشت می‌زدند. فرماندهان آل بویه چند تا از جوراب‌هایشان را سر مرز آویزان می‌کردند و می‌رفتند سراغ کشور بعدی.

انواع گازهای شیمیایی از جمله خردلی، فندقی و موسیری در این دوران بودار اختراع و اکتشاف شد. متأسفانه به محض اختراع عطر و ادکلن، آل بویه با چند تا پیف‌پیف منقرض شد.

صفویان:

تا قبل از این‌ها هرکسی از راه می‌رسید، دست دراز می‌کرد و می‌گفت: «اوسا! دو تا نان خشخاشی.» اصلاوابدا فکر نمی‌کرد که شاید یکی زودتر از او آمده است و علف زیر پایش سبز شده است. دعوا می‌شد، و هر نانی صد تکه می‌شد.  اما از آن‌جا که نان‌های آن دوره خیلی پت‌وپهن بود، اگر تکه‌ای هم به کسی می‌رسید، راضی بود، چون همان تکه اندازه‌ی دو نان سنگک دو بر خشخاشی خودمان بود.

حتی اشکانیان و ساسانیان که خیلی هم سوسول تشریف داشتند، اسم صف را نشنیده بودند. تا ماشینشان بنزین تمام می‌کرد، از هر طرفی که راه بود خودشان را می‌رسانند پای پمپ و سر شلینگ را توی مشت می‌گرفتند. حتی بعضی‌هایشان از راه مخصوص تانکر سوخت‌رسانی، خودشان را به پمپ می‌رساندند. توی کتیبه‌های بازمانده، ماشین‌های آخرین سیستمشان را می‌بینیم که مثل خر سر توی هم کرده‌اند و ترافیکی درست شده است اندازه‌ی ترافیک میدان راه‌آهن. 

خلاصه خدا پدر این مؤسس صفویان را بیامرزد که فرمان داد: «همه توی صف، از بزرگ و کوچک و پیر و جوان و مرد و زن. با هیچ کسی هم شوخی ندارم، همه باید بروند توی صف؛ به جز خانواده‌ی خودم و فامیل‌های خودم و هر کس و ناکسی که خودم دوست دارم.»

آن‌ها بعد از اختراع صف، زندانیان را توی یک صف مرتب، برای گردن‌زدن تحویل جلاد می‌دادند. 

اشکانیان:

این‌ها همه اشکشان دم مشکشان بوده است و تا کشوری به آن‌ها حمله می‌کرد، گریه می‌کردند. حتی پادشاه مغول که توی عمرش اشک ندیده بود، تا آن‌ها را دید، شمشیرش را غلاف کرد و چهار زانو کنارشان نشست و زار زار گریه کرد.  وقتی پادشاه اشکانیان برای چنگیزخان دستمال کاغذی آورد، او ده دوازده تای آن را پشت سر هم از جعبه بیرون کشید.  همه فکر می‌کردند که سریع اشک‌هایش را پاک می‌کند، ولی او شمشیرش را بیرون آورد و با دستمال‌ها آن را تروتمیزتر کرد.

«عهدنامه‌ی کلینکس» مربوط به این دوران پر از شکوه تاریخی است. 

ساسانیان:

از متن‌های تاریخی و کتیبه‌های آن‌ها این نکته به خوبی آشکار شده است که آن‌ها همگی سوسول و بچه‌ننه بوده‌اند.  حتی پیرمردها هم اسمشان ساسان و کامبیز و این جور چیزها بوده است. آن‌ها از تنها طایفه‌ای که خوششان می‌آمد، سامانیان بود که همگی مثل خودشان سوسول و اِواخواهر بودند. تا دشمن حمله می‌کرد، بزرگان دو طایفه یک پارتی مختصر می‌گرفتند و آخر کار می‌گفتند: «بعضیا چقدر بی‌فرهنگند. اَه.» و نصف بیش‌تر مملکتشان را به اضافه‌ی چند دست کت‌وشلوار اسپورت و مقدار متنابهی عینک دودی به آن‌ها تقدیم می‌کردند.

یکی از شخصیت‌های فرهنگی این دوره که اسمش یادم نیست، سرآمد تمام دانشمندان عصر خود بود و به زبان‌های میخی، میخچه‌ای و میخ‌طویله‌ای مسلط بود و با آواز زمختی برای علاقمندانش می‌خواند.

CAPTCHA Image