10.22081/hk.2023.75230

مرد مثل مادرم

موضوعات

مرد مثل مادرم

هادی خورشاهیان

 فضای مجازی حُسن عجیبی دارد. البته عیب­هایش را هم می­دانم، ولی الان می­خواهم به آن ویژگی بسیار خوبش اشاره کنم. در فضای مجازی که البته مثلاً تلویزیون هم می­تواند یکی از همین فضاها باشد، یک ویدئو یا عکس می­بینی که ممکن است در طول عمرت، چنین صحنه­ای را نبینی. یعنی این­که یک بنده­ی خدایی که اهل سفر و جسارت بوده است یا چیزی شبیه این، سر بِزَنگاه، آدم را میخکوب می­کند. یکی از همین ویدئوها یک پسربچّه را نشان می­دهد با لباس­های خاکی که یک­نفر از او می­پرسد: «بزرگ شدی می­خواهی چکاره شوی؟» پسربچّه هم جواب می­دهد: «می‌خواهم مرد شوم.» از او می­پرسد: «مثل کی؟» او هم می­گوید: «مثل مادرم».

حالا البته بیاییم کلاً فضا را زن و مردی نکنیم و نگوییم مادرها فلان کارها را می­کنند و پدرها فلان وظایف را دارند. هیچ دوره­ای را هم با دوره­ی دیگری مقایسه نکنیم. مثلاً نگوییم دهه­ی پنجاه مادرها کار بیرون نمی­کردند و خانه­دار بودند، چون عالم و آدم می­دانند از دوره­ی غارنشینی به هر دو طرف، یعنی هم به این طرف و هم به آن طرف، مادرها علاوه بر کار خانه، در شکار و کشاورزی هم چیره­دست بودند. حالا البته اگر بگوییم پدرها در دهه­های اخیر نسبت به دهه­های غیر اخیر! بیش­تر در اُمور خانه کمک می­کنند، خیلی بی­راه نرفته­ایم. اصلاً اخلاق مادرانگی که فقط برای زن‌ها نیست، بعضی مردها یا پدرها طوری هستند که دقیقاً مثل یک مادر به همه رسیدگی می‌کنند و حواسشان به همه چیز هست.

 خُب الان دیگر درباره­ی مادر چه حرفی می­ماند که باید گفت؟ یعنی اصلاً چیزی هست که شما ندانید و من بدانم؟ اصلاً بیایید طبق معمول دست به دامن ادبیات بشویم. شاعر می­فرماید:

نوشت از مادر و دفتر کم آورد

هزاران چشم سرخ و تر کم آورد

لغت­نامه، جهانی از لغت بود

ولی در گفتن از مادر کم آورد.

این دوبیتی را خودم فرموده­ام و در مجموعه ­شعرم هم چاپ شده است.

چه جالب! الان به ذهنم رسید واقعاً مگر می­شود دریاچه­ای همچون مادر را در استکان گنجاند؟! به­قول مولانا:

گر بریزی بحر را در کوزه­ای

چند گنجد؟ قسمت یک­روزه­ای

حالا من معنای مصراع دوّمش را خیلی نمی­دانم و مُرادم همان گنجاندن بحر در کوزه است و شما هم حتماً آن­قدر باهوش هستید که مطلب را بگیرید و سر­به­سر سرمقاله­نویس نگذارید که چرا یک­چیزی می­گویی که خودت معنی­اش را نمی­دانی؟! به‌هرحال به نفع دو طرف ماجراست که خیلی در این موضوع تأمل نکنیم! داشتیم می­گفتیم که مادر جامع است، ولی مانع نیست! جامع و مانع یعنی این­که مثلاً یکی می­گوید: «شعر گره­خوردگیِ عاطفیِ اندیشه و خیال است، در زبانی فشره و آهنگین.» این تعریف باید جامع باشد و هیچ­کدام از ویژگی­های شعر را از قلم نیندازد و باید مانع باشد، یعنی این تعریف فقط تعریف شعر باشد و نه مثلاً تعریف نقّاشی!

حالا ما هرچقدر از صفات نیک مادر بگوییم، خوب است و آخر آخرش بالاخره شاید در یک­جایی جامع بشود و هیچ­کدام از ویژگی­های مادر را از قلم نیندازیم، ولی مانع نیست. یعنی مانعی ندارد فکر کنیم این ویژگی­ها می­تواند ویژگی­های پدر هم باشد.

 مادر، خوبی بچّه‌اش را می­خواهد؛ این را که حتماً شنیده­اید؟ البته پدر هم گفته­اند. در منطقه­ی ما درمورد مادر می­گویند: «مادر در شرایطی می­تواند خوبی بچّه­اش را بخواهد که آن بچّه را خوب درک کند.» و واقعاً چه کسی بهتر از مادر می­تواند بچّه­اش را درک کند؟ اصلاً همه­ی خوبی­های مادر را بگذار یک طرف و فقط به همین یک مورد توجّه کن. بشر نیازمند درک شدن است، وگرنه بالاخره بچّه بدون شیر مادر هم بزرگ می­شود. بدون لالایی مادر هم آن­قدر گریه می­کند که خوابش ببرد. بدون کمک دست مادر هم به هرشکلی شده راه رفتن را می­آموزد. اگر تا الان نگرفته­اید که دارم به شعر ایرج میرزا اشاره می­کنم، بگردید و آن شعر را پیدا کنید و بخوانید.

برگردم به آن پسربچّه که می­خواست مثل مادرش مرد باشد؛ مادرِ امروز نان­آور خانه هم هست، مادرِ امروز همه­ی خریدها را هم خودش انجام می­دهد، مادرِ امروز با مدیر مدرسه و معلّم هم سروکلّه می­زند، مادرِ امروز را فقط در خانه نبینیم؛ مادر امروز خیلی برای خودش پدر است.

CAPTCHA Image