گاهی به ستارهها نگاه کن
نگاهی به زندگی و آثار «آنتوان دوسنت اگزوپری»
هاجر زمانی
از تولد تا پرواز در آسمان
124 سال پیش، در شهر لیونِ فرانسه آنتوان به دنیا آمد. چهار ساله بود که پدرش از دنیا رفت. البته آن موقع آنتوان کوچکتر از آن بود که متوجه شود نبودن پدر، چطوری است و سرش با برادر و خواهرهایش گرم بود، اما خیلی زود اوضاع مالیشان به هم خورد و زندگی دیگر آنقدرها شیرین نبود. آنتوان با برادر کوچکترش خیلی صمیمی بود، ولی خیلی زود و وقتی فقط پانزده سالش بود، او را از دست داد. برای همین آنتوان توی سن خیلی کم و در نوجوانی، تنها مرد خانواده شد.
آنتوان به نیروی دریایی علاقهی زیادی داشت و دوست داشت ملوان شود، اما دوبار توی آزمون آن رد شد. آنتوان بیدی نبود که با این بادها بلرزد؛ خیلی زود مسیر جدیدی برای زندگیاش پیدا کرد و به یک دانشکدهی معماری رفت، ولی بعد از یک سال و نیم متوجه شد که دوست ندارد معمار باشد. به خدمت سربازی رفت و همان موقع دیگر میدانست دوست دارد باقی عمرش به چه کاری مشغول باشد؛ پرواز در آسمان، چیزی بود که دوست داشت آن را تجربه کند.
به عنوان مکانیک و تعمیرکار هواپیما وارد نیروی هوایی ارتش شد. خیلی زود استعدادش را نشان داد و به عنوان یک خلبان، شناخته شد. هواپیماهای آن زمان نه آنقدر پیشرفته بودند و نه امکانات زیادی داشتند. یک جورهایی بازی کردن با جانشان بود، اما عشق است دیگر! آنتوان سالها مسیر بین فرانسه و آفریقا را با هواپیما پرواز کرد تا بستههای پستی را به آنجا برساند.
آنتوان فرصت زیادی داشت تا از آن بالا به زمین نگاه کند. از روی دریا و بیابانها میگذشت و به رویاپردازی مشغول بود. گاهی چیزهایی هم مینوشت، اما آنها را زیاد جدی نمیگرفت. توی کار خلبانی پیشرفت کرد و مدیر پست هوایی کشور آرژانتین شد.
تولد اولین کتاب
اگر به کلاسهای داستاننویسی رفته باشید، به شما میگویند که برای نوشتن، از تجربیات شخصی استفاده کنید. دقیقاً همان کاری که آنتوان انجام داد. خاطراتِ پروازهایش را نوشت و بعد آن را تبدیل به کتابی با نام «پرواز شبانه» کرد. پرواز شبانه، داستانِ یک خلبان پست هوایی است که بسیار باوجدان و بااخلاق است و میخواهد به همکارانش اینها را یاد بدهد.
جملات او خیلی ساده بودند، اما بسیار عمیق. انگار ساعتها تفکر و خیالپردازی تأثیر خودش را گذاشته بود و حسابی فیلسوف شده بود! آندره ژید، نویسندهی معروف فرانسوی هم ابتدای کتاب یک یادداشت نوشت و به معروف شدنش کمک کرد.
کتابهای دیگرش هم مثل این کتاب، حول شخصیت یک خلبان هستند. کتابِ «پیک جنوب»، «زمین انسانها»، «باد، شن، ستاره» هم همین سبک را دارند. او با یک روایت شاعرانه و زیبا داستان آدمهایی را تعریف میکند که خوبیها و زیباییها را به تصویر میکشند و پر از امید هستند. از خوبیها و نیکیها میگوید و نوعدوستی را ترویج میدهد. بارها به عنوان خبرنگار جنگی به کشورهای مختلف رفت و حتی زخمی شد، اما دست از نوشتن برنداشت!
«شازده کوچولو» و دیگر هیچ!
اما گل سرسبد کتابهای آنتوان و معروفترین کتابش، «شازده کوچولو» است. داستان تمثیلی و نمادین از خلبانی که در بیابان گم میشود و آنجا با پسرکی آشنا میشود که از یک سیاره دیگر به زمین آمده... صبر کنید ببینم! یعنی کسی هست که داستان شازده کوچولو را نخوانده باشد یا فیلمش را ندیده باشد؟!
او با این که منتقد نازیها بود، حاضر نشد با آنها بجنگد و به این خاطر «آنتوان دوسنت اگزوپری» به یک تبعید خودخواسته به کشور آمریکا رفت. همانجا در سال 1941 شاهکارش یعنی شازده کوچولو را نوشت. بله! بله! خلبانی که هواپیمایش خراب میشود خودِ اوست، وقتی که در دل شنهای صحرای موریتانی گرفتار شده بود.
این کتاب ظاهری کودکانه دارد و دنیای آدمبزرگها را مسخره میکند، اما در واقع گروه سنی ندارد و همه از خواندن آن لذت میبرند. این کتاب سال 1943 در آمریکا چاپ شد و به شدت مورد استقبال قرار گرفت. جالب است بدانید نقاشیهای کتاب «شازده کوچولو» را هم نویسنده کشیده! و جالبتر این که سالها به خاطر موضع سیاسی او، کتابهایش در فرانسه چاپ نمیشد.
او بعد از چند سال به نیروی هوایی فرانسه برگشت و در 31 ژوئیه سال 1944 برای یک پرواز اکتشافی، بر فراز فرانسهی اشغالشده رفت، اما بعد از آن دیگر هیچ اثری از او نشد...
شازده کوچولو و باز هم شازده کوچولو
فکر نکنم کسی بداند توی دنیا دقیقاً این کتاب چند بار و در چه تیراژی چاپ شده! چندین و چند انیمیشن و فیلم و سریال بر اساس این کتاب ساخته شده و هنوز هم ساخته میشود؛ چون این کتاب تاریخ مصرف ندارد و احتمالاً نسل آینده هم از این کتاب خوشش میآید. اما یک آمار تخمینی میگوید این کتاب بیش از دویست میلیون بار چاپ شده و به بیش از صد زبان زنده دنیا ترجمه شده است. توی خیلی از کشورها بخشی از برنامهی تحصیلی و درسیشان است.
داستان یک اقتباس
جدیدترین اثری که براساس کتاب شازده کوچولو نوشته شده، انیمیشنی با همین نام است که کشور فرانسه آن را در سال 2015 ساخت. این انیمیشن داستان دختر تنهایی است که باید طبق برنامهای سخت زندگی کند و درس بخواند، اما در همسایگی آنها پیرمردی زندگی میکند که متفاوت فکر میکند و با دخترِ داستان دوست میشود. آنها به جاهای مختلفی سفر میکنند و پیرمرد با گذشتهاش روبهرو میشود.
ارسال نظر در مورد این مقاله