واقعبینی تعادلی میان خوشبینی و بدبینی
مهدیس حسینی
کارشناس روانشناس بالینی
تو جزء کدوم دسته هستی؟!
اون دسته از آدما که به نظرشون هیچ چیزی خوب پیش نمیره؟ اگه هم همه چیز خوب پیش بره، باز هم مشکوک هستن و از امتحانکردن چیزهای جدید میترسن؟ مدام توی کاراشون فکر میکنن ممکنه شکست بخورن؟ فکر میکنن در آینده بالاخره اتفاقی میفته که کاراشون خراب میشه؟ برای همین هم مدام دارن عیبجویی و شکایت از زمین و آسمون میکنن؟ آره؟
یا آدمایی که همیشه به نیمهی پر لیوان نگاه میکنن؟ همیشه امیدوارن؟ باور دارن هیچ چیز رو نباید سخت گرفت؟ هیچ اتفاق بدی رخ نمیده؟ فردا میتونه بهتر از امروز باشه؟ کسی که هیچ وقت هیچ چیز رو جدی نمیگیره؟ هان؟
نگفتی جزء کدوم دستهای؟
عجله نکن یه کم فکر کن.
حالا جواب رو توی خط پایین برای خودت بنویس و بعد ادامهی متن رو بخون:
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...
یه کم بیشتر باید برات توضیح بدم:
دستهی اول بدبینها هستن؛ یعنی آدمایی هستن که بدبینی رو توی زندگی، سرلوحهی خودشون قرار دادن و همه چیز رو قضاوت میکنن و نگاهشون به قول معروف مغرضانه است. این آدما بعد از هر اتفاقی دائم این جمله رو تکرار میکنن: «من میدونستم! من شانس ندارم، من هیچ وقت موفق نمیشم!» اگه بخوام بازم از این آدما براتون بگم، این مسئله مهمه که اینا اکثراً فکر میکنن که واقعبین هستن. انگار یه کم مسئله پیچیده شد، من گفته بودم دو دسته هستن، بدبین و خوشبین و حالا دارم از واقعبینها حرف میزنم. آره باید این دسته رو هم اضافه کنم، اما حالا نه، بعد از این که دو دستهی بدبین و خوشبین رو توضیح دادم، دربارهی واقعبینها مفصل صحبت میکنم.
و
دستهی دوم خوشبینها هستن؛ یعنی افراد که به نظرشون نباید زندگی رو سخت گرفت. این آدما جالبه که حتی بدون داشتن سند و مدرک هم، باور دارن همه چیز خوب پیش میره.
و
دستهی سوم واقعبینها هستن؛ واقعبینی در حقیقت ترکیبی از خوشبینی و بدبینی هست، شخص خوشبین معتقده که همه چیز بهتر میشه، اما فرد بدبین باور داره که همه چیز بدتر میشه و اگه حتی همه چیز خوب پیش بره، میگه این اتفاق شانسی بود، اما فرد واقعبین از دور به عنوان فردی سومشخص به مشکلاتش نگاه میکنه و درصدد ارزیابی اونها برمیاد.
سومشخص رو هم باید توضیح بدم: اگه توجه کرده باشی، ما نسبت به دیگران میتونیم راحت نظر بدیم، حتی قضاوت کنیم و عیبهاشون و خوبیهاشون رو بهشون بگیم، یا خدای نکرده پشت سرشون بگیم، حالا همین آدم قضاوتگر و عیبجو رو توی خودمون تصور میکنیم که انگار یه فرد دیگهای هست، مثلاً اسم من مهدیس هست، آدم درونم رو صدا میکنم مهدیس شمارهی دو، و اون از درونم میاد بیرون و من رو دقیق نگاه میکنه و خوبیها و بدیهام رو به من میگه، و همین آدم میتونه در مورد امیدها و آرزوهام نظر بده که چقدر امیدها و آرزوهام به واقعیت نزدیک هست و چقدر با فضایی که دارم توش زندگی میکنم و با امکاناتی که دارم، میتونم در واقعیت به این آرزوها برسم. این حالت اسمش واقعبینی میشه.
راستش ما نمیتونیم فقط خوشبین باشیم و نباید هم فقط بدبین باشیم و یا این که واقعبینی هم همیشه خوب نیست. هر کدوم از این سه موضوع، توی موقعیتهای خاص، میتونن ابزار خوبی باشن، اما استفاده همیشگی از هر کدوم از اونها میتونه ضرر زیادی داشته باشه.
زمانی که جان و امنیت ما در خطر هست، بدبینبودن خوبه و میتونه از سلامت جسمی ما محافظت بکنه؛ در حقیقت میتونم بگم بدبینی مثل یه دروازهبان خوب هست که احتمال گلزدنش خیلی کمه. با بدبینی میتونیم از چیزهایی که داریم مراقبت کنیم، اما نمیتونیم چیز بیشتری به خودمون اضافه کنیم. وقتی نمیتونیم واقعیت رو بفهمیم و یا نمیتونیم روی واقعیت تأثیر زیادی داشته باشیم، بهترین واکنش و یا نگرش، خوشبینی هست. مثلاً ما توی انتخاب پدر و مادرمون هیچ کنترلی نداریم، روی ویژگیهای شخصیتی اونها هم تأثیر زیادی نمیتونیم داشته باشیم، حتی نمیتونیم به اونها بگیم چطور باید رفتار کنن یا چه ویژگی اخلاقی داشته باشن، اما اگر نسبت به رفتارها و طرز تفکرشون، نگرشی خوشبینانه داشته باشیم، احتمال داشتن یه رابطهی بهتر با اونها هست.
وقتی واقعیتِ قابل فهمیدنی وجود داشته باشه که تا حدود زیادی میتونه آینده رو پیشبینی کنه، هیچ چیز بهتر از واقعبینی نیست. تصور کن تو با آدمی آشنا شدی که متأسفانه نسبت به دیگران، تعهد بالایی نداره، واقعیت این هست که اون تعهد بالایی نداره و واقعبینی میتونه تا حدود زیادی پیشبینی کنه که درآینده احتمال داره با تو هم چنین رفتاری داشته باشه. اگه قرار باشه برای تحقیق کلاسی با چنین شخصی همگروه بشی و این فرد نسبت به انجام وظایفش در مسیر تحقیق، شونه خالی کنه، باید واقعیت رو بپذیری که اون بیتعهد هست، در این زمان نمیتونی با خوشبینی دلخوش به این باشی که بالاخره توی مسیر تحقیق؛ به وظایفش درست عمل میکنه، واقعبینی به تو میگه، اون توی این جریان، بیمسئولیت هست و نباید در روند تحقیق روی کمکش حساب باز کنی. اگه ارائهی تحقیق کلاسی برات مهم هست و روی نمرهش حساب کردی، پس نمیتونی با خوشبینی دلخوش به این باشی که همکلاسیت شاید در روند تحقیق به درستی عمل کنه، نباید واقعیت رو نادیده بگیری.
خوشبینها غالباً بهترین وضعیت رو پیشبینی میکنن؛ خونسردی خودشون رو حفظ میکنن و سطح انتظارشون رو بالا میگیرن، در این بین بدبینها انتظار بدترینها رو دارن، احساس اضطراب میکنن و همهی چیزهایی که ممکن هست خراب بشه رو تصور میکنن. اگه شخصی بدبین باشی، قطعاً یک هفته قبل از اینکه کنفرانس خودت رو توی کلاس ارائه بدی، به خودت قبولاندی که محکوم به شکست هستی، در عین حال این شکست عادی نخواهد بود؛ حتماً جلوی همه توی کلاس زمین میخوری و همهی حرفهات رو فراموش میکنی. اغلب مردم فکر میکنن بهتر هست خوشبین باشن تا بدبین؛ چون بدبینها عموماً مضطرب هستن و در وظایف کلامی و خلاقیتیشون از اعتمادبهنفس کمتری برخوردارند، اما عملکرد اونها درست به خوبی خوشبینهاست.
در واقع بهترین حالت این هست که واقعبین باشی، چون واقعبینی باعث میشه که نه به طور کامل ناامید بشی و نه خودت رو با رؤیاپردازی فریب بدی.
ارسال نظر در مورد این مقاله