از بدآموزیهای این شماره یکی همین که به شما داریم یاد میدیم که تقلب بدون جایزه انجام ندین!
دنیایی که توش تقلب کنی، جایزه میگیری!
نویسنده: متقلب موفق
چطوری تقلب کنیم که هم گیر نیفتیم و هم بابت نمرهی خوبی که گرفتیم جایزه بگیریم؟! مثلاً تصور کنیدکه شما یک تقلب وحشتناک بزرگ انجام دادید، کسی مچتون رو که نگرفت هیچ، کلی هم به شما بهبه گفتن و تازه یه جایزهی خیلی بزرگ بتون دادن! نگید نمیشه، شده که دارم براتون میگم. خود من نمونههایی از این تقلبها رو انجام دادم، من بابت تقلبهام جایزه گرفتم. تازه من اولین آدمی نیستم که این کار رو کردم و این شیوه رو از آدمهای بزرگ یاد گرفتم. اگه اسم اون آدمهای بزرگ رو بگم، چشمتون از حدقه میزنه بیرون! نه! نه! نمیگم اسمشون رو! میترسم از ذهنتون دیلیتشون کنید!
این دیلیت چقدر با تیلیت جوره، یادم باشه توی یه شعر برای جور شدن قافیه دیلیت و تیلیت رو کنار هم استفاده کنم، بیلیت هم خوبه، کیلیت هم خوبه ( کیلیت همون کلیده دیگه، بعضیها کیلیت صداش میزنن، فکر کنم اسم مستعارشه، یعنی وقتی داره دفترچه کنکور رو پر میکنه، باید توی جای اسم مستعار بنویسه کیلیت؟! بیلیت هم بلیطِ و ... نمیدونم والله)
داشتم میگفتم که تا نوع تقلبهای آدمهای بزرگ رو براتون نگفتم، اسمشون رو نمیگم تا از ذهنتون دیلیتشون نکنید. آخه نمیخوام این کار رو بکنین، اونها دوستداشتنی هستن و تقلبهاشون به نفع من و شما بوده! اونها اصلاً آدمهای خیرخواهی بودن، به خاطر همین تقلب کردن! من و شما هم باید از این تقلبها یاد بگیریم تا بزرگ بشیم!
مثلاً این که یه نفر، بغل مدرسهی یه پسر نوجوان، کارخونهی شکلاتسازی داشته، و شکلاتهای جدیدش رو برای تستکردن میآورده به مدرسه و این پسر نوجوان داستان چارلی و کارخونهی شکلاتسازی رو از روی زندگی این آقا رئیسه تقلب کرده، به نفع ما شده و ما، هم از کتاب لذت میبریم و هم از فیلمهایی که بر اساسش ساخته شده.[1]
چی؟! این تقلب نیست؟! پس چیه؟! چطور یه برگهی کوچولو که چهار تا سؤال توش نوشته شده رو ببریم سر امتحان، میگن تقلب کردی، بعد داستان زندگی یه نفر رو برداریم و به عنوان رمان تخیلی چاپ کنیم تقلب نیست؟!
خب فرض کنیم که تقلب نیست! با حال که هست!
حالا بیایید جدیجدی به دنیای زندگی بعضی از این آدمهای بزرگ سرک بکشیم، مثلاً همین آقای رولد دال:
این آقا فقط برای ما داستان نمیگه، بلکه دست ما رو میگیره و میبره توی دنیایی که به غیر از ذهن اون، هیچ کجای دیگه نمیشه پیداش کرد. توی ذهنش قشنگ یه دنیا ساخته که با همهی دنیاها و ذهنها فرق داره. با هر کتابش آدم سفر میکنه به این دنیاها. مثلاً با هلوی غولپیکری که میسازه ما رو از یه سوراخ وارد اون هلو میکنه و اونجا دنیای حشرات غولپیکر رو بهمون نشون میده و ما با اون کلی زندگی میکنیم و ... یا با کارخونهی شکلاتش همراه که بشیم، اون موجودات عجیب و سیستم عجیبغریب ساخت شکلاتهای جورواجور و ... رو میبینیم.
شاید بگین اینها که دیگه تقلب نیست! پس بیایید با هم یه کم به دور و برمون نگاه کنیم، ببینیم که دنیای اطراف ما چه شکلیه و چه چیزهایی دور و بر ما وجود داره. تا حالا یه هلو رو خوب نگاه کردید؟ شده بازش کنید و تکهتکهاش کنید، نه فقط برای خوردن، بلکه برای این که ببینید توی هلو چه شکلیه و هستهاش چه طرحهایی داره و ... حشرات دور و برتون رو خوب نگاه کردید؟! اگر عکس این هلو و اون حشرات رو بگیرین و اون عکسها رو بدین براتون خیلی بزرگ چاپ کنن یا توی مانیتور بزرگشون کنید، فرض کنیم نوشتن رمان یه نوع امتحان باشه! این عکسها رو موقع نوشتن رمان با خودتون سر جلسه امتحان ببرید، مراقب میاد و مچتون رو میگیره که تقلب کردید، اما این آقای رولد دال رو کسی متهم به تقلب نکرد و تازه بابت نوشتن این رمانها کلی هم جایزه گرفت. خب این تقلب نیست؟! پس چیه؟! اما دستش درد نکنه با این تقلبهاش! ما که کلی کیف کردیم!
این دقیقاً اون چیزیه که همهی ما توی هر شغلی که باشیم بش نیاز داریم؛ تقلب کردن از روی طبیعت و چیزهایی که دور و برمون وجود داره! بله به همین سادگی! از روی سنجاقک تقلب کنیم و بتونیم هلیکوپتر رو اختراع کنیم! از روی عقاب تقلب کنیم و بتونیم هواپیما رو اختراع کنیم! از افتادن سیب روی زمین، تقلب کنیم و قانون جاذبهی زمین رو کشف کنیم و کلی اختراع و اکتشاف دیگه.
بچهها شما تا حالا تقلب کردید که به جای این که تنبیه بشید تشویقتون کرده باشن؟!
نظرتون چیه در این مورد بیشتر با هم حرف بزنیم؟! خب پس من براتون یه شماره میذارم که ایتا و بله روش نصبه و شما میتونید در مورد تقلبهاتون برام بنویسید و من هم میخونمشون و اگه دوست داشتید در موردش توی شمارههای بعدی مجله حرف میزنیم.
[1] رجوع شود به صفحه 24 تا 26، همین شماره، ادبیات جهان؛ آقای نویسنده شگفت انگیز
ارسال نظر در مورد این مقاله