10.22081/hk.2023.74800

هرچه من گفتم ، شما قبول نکنید

خیلی‌ها فکر می‌کنند لج‌بازی بد است و یا مال سنین نوجوانی است، باور کنید لج‌بازی گاهی خوب است و آدم بزرگ‌ها گاهی لج‌بازتر از نوجوان‌ها هستند!

 

هر چه من گفتم، شما قبول نکنید!

حامد جلالی

بیایید با هم قراری بگذاریم، هر چه من گفتم، شما قبول نکنید!

مثلاً اگر من گفتم ماست سیاه است، شما قبول نکنید، نه! ببخشید! مثالم اشتباه بود، در این مورد خودم هم قبول ندارم؛ باید مثال را این طور می‌گفتم: اگر من گفتم ماست سفید است، شما قبول نکنید، بروید چند مدل ماست ببینید، بعد بررسی کنید، اگر برایتان ثابت شد که ماست سیاه است، آن وقت بیایید بگویید تو درست گفتی! نه! نه! منظورم همان سفید بود.

اصلاً از الان تا انتهای دنیا هیچ چیز را قبول نکنید!

من خودم می‌دانم که متنی که دارم برایتان می‌نویسم جنبه‌ی بدآموزی دارد و والدینتان و یا معلم‌ها و اساتیدتان به خونم تشنه می‌شنود که مدام می‌گویم هیچ چیز را قبول نکنید، چون این همه توصیه شده که به حرف بزرگترت گوش کن! اما من باز هم تأکید می‌کنم که حرف هیچ کس را قبول نکنید.

«یعنی مردم فکر می‌کنن همین که بگن ایمان آوردیم، ما ولشون می‌کنیم و امتحانشون نمی‌کنیم؟!»

این جمله که نوشتم از قرآن هست و خدا هم دارد می‌گوید که ما حرف مردم را قبول نمی‌کنیم و امتحانشان می‌کنیم تا ببینیم راست می‌گویند یا دروغ!

آیا واقعاً من راست می‌گویم که این جمله از خداوند است؟! اگر از خداوند باشد باید در قرآن باشد دیگر؟! خب شما حرف من را قبول نکنید و سریع منبع این جمله را بخواهید. من مجبورم برایتان منبع بگویم، فرض کنید بگویم سوره‌ی بقره، آیه ی 60! آیا شما قانع می‌شوید، نه، نباید بشوید، قرآن را باز کنید و بقره، آیه‌ی 60 را نگاه کنید، می‌بینید که متأسفانه من در این مورد حقیقت را نگفته‌ام، اما این به معنی این نیست که این جمله از قرآن نیست- واااای چقدر این این شد!، این، این‌این‌ها را قبول نکنید و جایشان کلمات بهتری بگذارید و متن را با آن‌ها بخوانید! - بروید و جمله را در موتورهای جستجوگر، جستجو کنید تا به منبع دقیق آن دست پیدا می‌کنید! شما دقیقاً همان کار را با من انجام می‌دهید که خدا در این آیه گفته است: این که هیچ حرفی را همین طوری قبول نکنید و دنبال اثبات یا عدم اثبات آن باشید که بهترین راهش امتحان کردن است و تحقیق و پژوهش!

خب حالا می‌خواهم در مورد مسأله‌ای مهم با هم حرف بزنیم:

اگر خودتان به خودتان چیزی گفتید، آن را هم قبول نکنید!!

کمی سخت شد نه؟! بگذارید توضیح بدهم، مثلاً خودتان یک دانش‌آموز درس‌خوان و با هوش هستید و برای همین یک نفر درون خودتان به شما مدام می‌گوید تو فقط باید پزشک بشوی! و خودتان حرف خودتان را قبول می‌کنید و دانشگاه قبول شده و بالاخره یک دکتر متخصص می‌شوید، اما وارد اتاق عمل که می‌شوید، دستتان می‌لرزد، خون که می‌بینید حالتان بد می‌شود، یا اصلاً ذهنتان مدام دنبال رویابافی است! آن وقت دیگر دیر شده چون شما به حرف خودتان گوش داده‌اید و راهی را رفته‌اید که اصلاً مطابق با روحیات شما نبوده است! مثلا اگر بخواهم علمی صحبت کنم، باید این مسأله را از قرن نوزدهم میلادی بحث کنم که یک آقایی در مورد «روانشاسی شخصیت» صحبت کرد و بعد از آن این بحث آن قدر جدی شد که سبک‌هایی آمده‌اند که هر کدام امتحان یا آزمایش‌هایی دارند که می‌توانند به من و شما بگویند که چه خصوصیات درونی‌ای داریم و در کدام تیپ شخصیتی قرار می‌گیریم و برای آن تیپ شخصیتی چه نوع رشته‌ای را باید ادامه بدهیم تا موفق، یا موفق‌تر بشویم.

اصلاً هم کاری نداشته باشید که در فلان رشته نان هست و اگر فوق تخصصش را بگیرید نانتان در روغن است، بدانید که در هر کاری که دوستش داشته باشید و برایش زحمت بکشید، نان هست، حتی نان در روغن!

این جمله‌ی آخرم را خودم هم سختم هست قبول کنم، اما چاره چیست؛ حرف حقیقت است، شاید این حقیقت واقعیت جامعه‌ی ما نباشد، اما حقیقت را که نمی‌شود منکر شد.

بحث حقیقت و واقعیت هم بحث جالبی است که می‌توانید نه قبولش کنید و نه اعتقاد به جالب بودنش داشته باشید، مختارید!

آخر این بحث فقط می‌توانم بگویم که امتحانتان و نتیجه‌ی آن و رسیدن به جواب درست را هم می‌توانید قبول نکنید، البته این‌جا دیگر بحث رسیدن به حقیقت نیست، این‌جا بحث یک‌دنده‌گی شماست و این که دارید دیگر شورش را در می‌آورید با این قبول نکردن‌ها. مجبورم امتحانتان بکنم و بگویم که هر کسی در مورد حرف‌های من تحقیق کرد و جایی از آن را فکر کرد که اشتباه است و برایم پیام داد یا نامه نوشت یا ایمیل زد، آن وقت من هم قبول می‌کنم که او حق دارد که حرف من را قبول نکند.

قبول؟!

CAPTCHA Image