راستش هوش مصنوعی ساخته و پرداختهی هوش طبیعی است، خوب است سفر کنیم به گذشتههای دور و ببینیم هوش طبیعی برای خرید و فروش، چه چیزی را اختراع کرده است.
چرک کف دست
سیده زهرا طباطبایی
انسانهای نخستین نه تنبل بودند و نه زیادخواه. آنها از صبح تا شب جان میکندند، ولی نمیتوانستند همهی نیازهای ضروریشان را تأمین کنند. هرکدامشان قدر یک کوه کار نکرده داشتند و از این اتفاق به شدت عصبانی بودند. گردن کلفتها برای رفع نیازهایشان از زور استفاده کردند. هروقت چیزی لازم داشتند آن را با مشت و لگد از دست صاحبش میگرفتند. در صورت مقاومت صاحب جنس، جنگی راه میافتاد که نگو و نپرس. بعد از مدتی مردم دیدند که این شکلی نمیشود زندگی کرد. آنها عقلهایشان را روی هم گذاشتند تا راه مناسبی برای رفع نیازهایشان پیدا کنند. بعد از ساعتها فکر تصمیم گرفتند جنسهایشان را با هم عوض بدل کنند. اسمش را هم گذاشتند معامله «کالا به کالا».
در معامله کالا به کالا ترازو و معیاری برای تعیین ارزش جنس وجود نداشت. اگر کسی چیزی لازم داشت باید همان مقدار از جنس خودش را میداد و کالای مورد نظرش را تهیه میکرد. مثلاً اگر چوپانی دلش هوس چلومرغ میکرد باید یکی از گوسفندهایش را با مرغ همسایه عوض میکرد. خیلی زود کمر کسانی که جنسهای بزرگ مثل گاو و گوسفند داشتند، شکست. گاودارها اعتراض کردند. آنها از مقدار گندمی که به جای گاو عزیزشان دریافت میکردند، راضی نبودند. بیچارهتر از آنها معلمها بودند؛ چون علم و دانش جسم نبود و هیچکس حاضر نبود کالایی را که برایش زحمت کشیده با حرفهای معلم عوض کند.
دردسرهای معامله کالا به کالا مردم را یاد قصهی عروس بیچاره انداخت، همانی که آرایشگر به جای آنکه ابروهایش را بردارد، چشمش را کور کرده بود. قربانیهای این روش که چشم و چالشان کور و اوضاعشان بدتر از قبل شده بود، شبانه دورهم جمع شدند. کلی فسفر سوزاندند و راه تازهای را برای تبادل کالا پیدا کردند.
پس مردم فکر کردند که بهتر است چیزی را اختراع کنند که همه قبول کنند و به راحتی قابل حمل و تقسیم باشد. نام این چیز را پول گذاشتند. ابتدا مردم از چیزهایی که ارزش داشتند و کمیاب بودند مثل طلا، نقره، مروارید و ... به عنوان پول استفاده میکردند؛ اما این پولها هم مشکلاتی داشتند. مثلاً برای تشخیص اصل بودن باید آنها را آزمایش میکردند و یا برای تعیین وزن و ارزش آنها نیاز به ترازو بود! پس مردم روش بهتری را ابداع کردند. آنها شروع کردند به ضرب سکه؛ یعنی از فلزات گرانبها قطعات کوچک و یکسان درست میکردند و روی آنها علامتهای خاص میزدند تا نشان دهند که چقدر ارزش دارند و چه کسی آنها را ضرب کرده است؛ اما این پولها هم مشکلاتی داشتند. مثلاً بعضی وقتها فلزات گرانبها کم میشدند و نمیشد سکه بزنند یا بعضی وقتها سکهها را جعل میکردند؛ یعنی از فلزات ارزانتر استفاده میکردند و روی آنها علامت میزدند و یا در مقادیر زیاد وزن این پولها بسیار زیاد و حمل کردن آنها بسیار سخت میشد! پس مردم روش جدیدتری را اختراع کردند. آنها شروع کردند به چاپ اسکناس؛ یعنی از کاغذ یا پارچه قطعات بزرگ و رنگین درست میکردند و روی آنها عکسها و شمارههای خاص میچسباندند تا نشان دهند که چقدر ارزش دارند و چه کسی آنها را چاپ کرده است. اما این پول هم مشکلات خودش را دارد، مثلاً بعضی وقتها اسکناسهای جعل شده در بازار پخش می شوند یا بعضی اوقات اسکناسها زیاد و بیش از حد چاپ میشوند که باعث میشود قیمت همه چیز بالاتر برود؛ این حالت را تورم میگویند.
پس شاید فکر کنید که بهتر است پول جدیدتر و بهتری را اختراع کنیم که هیچ کس نتواند آن را جعل کند و یا با چاپ بیش از حد
آن تورم و گرانی ایجاد کند.
ارسال نظر در مورد این مقاله