10.22081/hk.2023.74560

برنامه‌های انقلابی من در شورای مدرسه

برنامه‌های انقلابی من در شورای مدرسه

احمد اکبرپور

دنیای طنز دنیایی است که هر آدمی دوست دارد به آن سفر کند، مخصوصاً که آن طنز مربوط به کودکی و مدرسه باشد.

یکی از بچه‌های کلاس پنجم «ب» به اسم «ماهان ذبیحی‌پور» برنامه‌های خود را برای کاندیداتوری انتخابات مدرسه‌ی زکریای رازی به روش خاصی اعلام کرده بود. پسر من ذوق‌زده کاغذ تبلیغاتی او را برایم آورد. با هیجان گفت: «بابایی برنامه‌هاش خیلی خفنه. عاشقشم. خدا کنه رأی بیاره.»

به عنوان پدر یکی از هم‌کلاسی‌های او توجهم به موضوع جلب شد. برگه را که خواندم چشمم چهارتا شد. آیا او رأی لازم را می‌آورد؟ اگر رأی می‌آورد واقعاً در چه مدت وعده‌های خود را عملی می‌کرد؟

«م.ذ» قبل از ارائه‌ی برنامه‌های خود خطاب به دانش‌آموزان و هم‌کلاسی‌های خود نوشته بود که به محض انتخاب شدن، تمام مدیران و معلمان و حتی بابای مدرسه را عوض می‌کند. او ادامه داده بود اگر دانش‌آموزی از بابا و مامانش هم راضی نباشد، آن‌ها را هم عوض می‌کند. دلیلش هم این بود که اگر ماشین‌ها می‌توانند تعویض پلاک کنند، بچه‌ها چرا نتوانند تعویض پدر و مادر داشته باشند.

 

دانش‌آموزان فرحیخته، حتماً برنامه‌های مرا به دقت بخانید و به من رأی دهید.

 

یک- حزف کتاب‌های ریاضی و علوم از اول تا شیشم

دو- اضافه کردن زنگ عموزنجیرباف و زنگ گرگم و گله میبرم برای کلاس اولی‌ها و زنگ پانطومیم و مافیا برای کلاس‌های پنجم و شیشم

سه- آزادی ورود هر نوع حیوان خوانگی به مدرسه به جز کروکودیل و خرس گیریزیلی.

چهار- مشق نوشتن اجباری است؛ ولی نه برای دانش‌آموز. وظیفه‌ی مادر و پدر و پدربزرگ و مادربزرگ است که مشق‌ها را همان شب بدون خت خوردگی انجام دهند. خاله و عمه اجاذه ندارند مشق آن‌ها را بنویسند.

پنج- حذف انجمن اولیا و مربی‌هان. آن‌ها تا پنج کیلومتری مدرسه نباید نزدیک‌تر بیایند.

شش- زنگ ورزش و پانطومیم و مافیا اجباری است و تمام زنگ‌های دیگر دل‌بخواهی.

هفت- اگر دانش‌آموزی سر کلاس خابش برد، معلم و بقیه باید بی سر و صدا بروند توی حیات.

هشت- برگذاری اردوهای دانش‌آموزی در آنطالیا و دوبی.

نه- خوردن هر نوع تنقلاط (تخمه، پسته، فندغ، بادام و ...) در کلاس آزاد است؛ ولی پوست آن‌ها نباید بیش از دو متر پرتاب شود.

 

من مشغول زنگ زدن به چند نفر از اعضای انجمن اولیا و مربیان بودم که پسرم اشاره کرد تا صحبتم را قطع کنم. گفت: «بابایی داداش کوچک‌تر ماهان خیلی خفن‌تر نوشته، من شاید به اون رأی بدم.» گفتم: «بابایی انتخابات خیلی مهمه باید اصلح رو انتخاب کنی.» گفت: «اصلح نمی‌دونم چی‌چیه، ولی این دو تا داداش خیلی خفنند.» برگه‌ی برنامه‌های انتخاباتی «مانی ذبیحی‌پور» را انداخت روی میز و رفت تا به هم‌کلاسی‌هایش زنگ بزند. من یواشکی رفتم سراغ برگه.

 

 برنامه‌های خیلی خیلی انقلابی‌تر من در شورای مدرسه

این‌جانب مانی ذبیحی‌پور برادر ماهان ذبیحی‌پور برنامه‌های با حال‌تری برای شما دانش‌آموزان دارم…

CAPTCHA Image