درس خواندن یا نخواندن؛ مسئله این است
هادی خورشاهیان
«ما روزی هجده ساعت درس میخواندیم شدیم این. حالا شما با این درس نخواندن میخواهید چی بشوید، خدا میداند.» این جمله را لابد شما هم زیاد شنیدهاید؛ البته آنهایی که روزی هجده ساعت به بالا درس میخوانند، این جمله را نشنیدهاند. آنهایی هم که پدر و مادرشان دیپلمشان را به زور گرفتهاند، احتمالاً این جمله را نشنیدهاند.
درس خواندن و کنکور و دانشگاه خیلی مهم است. در این موضوع اصلاً شک نکنید، ولی اگر به هر دلیلی دانشجو نشدید، این را بدانید که دنیا به آخر نرسیده است. الآن که داشتم این کلمههای آخری را تایپ میکردم از سازمان سنجش زنگ زدند و گفتند وقتی از چیزی خبر ندارم، بیخودی اظهار نظر نکنم. وقتی گفتم متوجّه منظورشان نمیشوم، فرمودند حق ندارم بنویسم اگر به هر دلیلی دانشجو نشدید؛ چون کلّاً همهی دانش آموزان با هر معدّلی میتوانند دانشجو بشوند و بالأخره با پرداخت مبلغی یک جایی یک دانشگاهی حالا حضوری یا مجازی!
با این توضیحات سازمان سنجش کاملاً متوجّه شدم که نباید به خودمان خیلی سخت بگیریم. باید به اندازهی توان و البته اشتیاقمان، به خودمان سخت بگیریم. اینطوری هم نیست که دانشجو شدن از دانشجو نشدن خیلی بهتر باشد؛ البته این اصلاً به این معنی نیست که موسیقیدان تحصیلکرده فرقی با یک نوازندهی تجربی ندارد؛ حتماً دارد، ولی در خراسان ما و حتماً در استانهای شما هم نوازندههایی پیدا میشوند که سواد دانشگاهی و هنرستانی موسیقی ندارند، ولی نوای «نوایی، نواییِ» آنها در فرانسه، کانادا و استرالیا هم شنیده شده است، البته موسیقی اینطوری است؛ وگرنه اگر میخواهید جرّاح قلب یا مغز بشوید، تو را به جان هر کسی که دوست دارید از یک در وارد دانشگاه بشوید و از در دیگر جرّاح خارج شوید و بدون تحصیلات دانشگاهی و با یک دیپلم خشک و خالی دست به عمل قلب و مغز نزنید! این توصیه را خیلی جدّی بگیرید.
درس خواندن واقعاً همه چیز نیست. من خودم نمونهی آدمهایی هستم که درس خواندن برایشان از دویدن در سراشیبیِ درّه هم سختتر است. من به سختی دیپلم گرفتم و به بدبختی لیسانسم را دادند دستم. اگر لیسانس را خودشان نداده بودند دستم، عمراً دست من به لیسانس میرسید.
درس خواندن همه چیز نیست، ولی یک امکان است. برای نمایندهی مجلس شدن باید فوق لیسانس داشت. شما همگی میخواهید نمایندهی مجلس بشوید؟ اگر میخواهید، بسم الله. بفرمایید تا فوق لیسانس پیش بروید! ولی اگر میخواهید کارمند بشوید، همان لیسانس هم کفایت میکند. باور میکنید با دیپلم هم میشود حتّی برنامهنویس شد؟ همهی کتابهایی که در دانشگاه درس داده میشود، توی بازار هست! میتوانید آن کتابها را خارج از دانشگاه هم بخوانید و آدم مهمّی بشوید، ولی این را فراموش نکنید که برای کارمند شدن یا رفتن به بسیاری از شرکتها و رسیدن به سِمَتِ مدیریتی و مشاغلی از این دست، علاوه بر مهارت، مدرک هم به کارتان میآید.
حالا واقعاً یک سؤال جدّی: اگر یک نفر چهار سال دبیرستان را خیلی خوب درس بخواند و چهار سال دانشگاه را هم به همان خوبی دل به درس بدهد، حتماً آیندهی او تضمین میشود؟ این واقعاً یک سؤال جدّی است، ولی جوابش را نمیشود به همین راحتی داد. حتماً شما هم دیدهاید که در شهر خودتان از بین مثلاً دویست پزشک عمومی، یک نفر از بقیه مشهورتر است. یا از بین مثلاً شیرینی فروشیها، یک شیرینی فروشی همیشه غلغله است. این مثالها نشان میدهد که در هرچیزی فوت و فنی هم وجود دارد. هرچیزی که میخواهید بشوید، خوبش را بشوید. باور کنید یک کارمند خوب با لیسانس به مراتب بهتر از یک مدیرکل بد با مدرک دکتر است.
لازم نیست حتماً رئیس جمهور شویم تا برای خودمان و دیگران مهم باشیم. میتوانیم به وزیریِ یک وزارتخانه یا نمایندگی مجلس هم قناعت کنیم. لازم نیست حتماً وزیر کشاورزی باشیم. مهندس کشاورزی هم به درد جامعه میخورد. مهندس کشاورزی هم نشدیم، میتوانیم یک کشاورز با مطالعه باشیم و با استفاده از تکنولوژی روز، بهترین محصول را به عمل بیاوریم. به نظرتان فقط برندگان نوبل شیمی، فیزیک، ادبیات و بقیهی رشتهها آدمهای مفیدی هستند؟ مطمئن باشید اینطوری نیست. یک دبیر شیمی هم فرد مفیدی است. فقط درجهی مفید بودن متفاوت است.
مهم، روزی چند ساعت درس خواندن نیست. مهم، چگونه درس خواندن است. مهم، درست درس خواندن است با استفاده از روشهای کارآمد. مهم، خواندن منابع خوب است. مهم، بهتر درک کردن است. درک کردن در زندگی خیلی کاربرد دارد. وقتی دانش آموزیم باید معلّمانمان را درک کنیم. باید خانوادهیمان را درک کنیم، حتّی جامعه را درک کنیم. اینها همه خوب است، ولی قبل از همهی اینها باید خودمان را درک کنیم. خودمان را!
ارسال نظر در مورد این مقاله