یک گفت‌وگوی هیجان‌انگیز

10.22081/hk.2022.73473

یک گفت‌وگوی هیجان‌انگیز


یک گفت‌وگوی هیجان‌انگیز

«یادداشتی درباره‌ی فیلم‌های گفت‌وگو محور»

علی خانمرادی

بزرگ‌ترین تفاوت ما آدم‌ها با دیگر موجودات زنده، قدرت گفت‌وگو کردن ماست؛ قدرت تکلم یا صحبت کردن. ما با «زبان» می‌توانیم آن‌چه در ذهن داریم به دیگران انتقال دهیم؛ البته سایر موجودات زنده هم زبان مخصوص به خودشان را دارند؛ اما هیچ کدام به کامل بودن و پیچیدگی زبان ما نمی‌رسد و در نهایت این زبان ماست که نیرومندترین ابزار انتقال مفهوم‌هاست، چرا که برتری ما نسبت به سایر جانوران در انتقال دانش و تجربه‌ی زندگی به نسل‌های بعد از خودمان است. اگر این‌طور نبود ما مجبور بودیم بارها و بارها چیزی را کشف و اختراع کنیم؛ چون نسل‌های بعدی نمی‌دانند دو به علاوه‌ی دو می‌شود چهار و باید خودشان کم کم به آن برسند.

همچنین بیان احساسات از طریق زبان اتفاق می‌افتد، مثلاً اگر شما گرسنه باشید یا از چیزی ترسیده باشید می‌توانید با ابزار زبان، احساس‌تان را به اطرافیان‌تان انتقال دهید. حالا تصور کنید تمام کتاب‌ها هم با استفاده از ابزار زبان ساخته شده، حتی نقاشی و موسیقی و سایر هنرها هم زبان مخصوص به خودشان را دارند که در نهایت برای انتقال مفهوم است.

در تاریخچه‌ی صنعت سینما هم تا سالیان سال شاهد هستیم که فیلم‌ها به صورت صامت و بدون گفت‌وگو تهیه و پخش می‌شده تا این‌که بالأخره در اوایل دهه‌ی بیست میلادی سینمای گویا، سینمای ناطق، سینمای صدادار پا به عرصه می‌گذارد.

مردم نیویورک احتمالاً آن عصر دل‌انگیز آوریل 1923 را فراموش نخواهند کرد که اولین بار در دنیا فیلمی با صدای شخصیت‌ها و موسیقی متن برای‌شان تهیه شده و توانسته‌اند شاهد یک موفقیت بزرگ در تاریخ سینما باشند. سینما در دهه‌ی بیست میلادی به سرعت داشت متحول می‌شد و فیلم‌های صامت و بی‌صدای گذشته، آرام آرام داشت جای خود را به فیلم‌های صدادار همراه با گفت‌وگوی شخصیت‌ها می‌داد؛ فیلم‌هایی که صدای موسیقی متن و حرف زدن بازیگران با هم و به صورت هم‌زمان پخش می‌شد. این موفقیت بزرگی برای سینما بود؛ سینمای مدرن و پر زرق و برق آینده با کارگردان‌های بزرگ و ماندگارش و آثاری که می‌تواند بیننده را مدت‌ها به فکر فرو ببرد.

امروزه برخی کارگردانان پیش از تکیه بر تصویر، نور، بازی بازیگران و موسیقی، علاقه‌مند هستند با استفاده از «گفت‌وگو» فیلم‌شان را بسازند و بیننده را پای فیلم میخکوب کنند. چنین کارگردانانی به درستی، اهمیت دیالوگ و گفت‌وگوی بین شخصیت‌ها را فهمیده‌اند و می‌دانند با دیالوگ می‌شود بیش‌تر بینندگان را محو تماشای فیلم کرد و هم‌زمان بر دانایی و آگاهی‌های او اضافه کرد. برای مثال می‌توان به برخی فیلم‌ها اشاره کرد که کارگردان سعی کرده در یک مکان خاص و با استفاده از کم‌ترین حرکات و جلوه‌های ویژه فیلمی بسازد که بیننده نتواند لحظه‌ای از جلوی نمایش‌گر دور شود و فیلم را رها کند.

در نوشته‌های پیشین در مورد فیلم «12 مرد خشمگین» گفته‌ایم؛ فیلمی که گفت‌وگو، بیش‌ترین و مهم‌ترین بخش تشکیل‌دهنده‌ی آن است. دوازده مرد با شغل‌های مختلف که عضو هیأت منصفه‌ی یک دادگاه هستند بر سر گناهکار بودن یا نبودن یک جوان که به قتل پدرش متهم است، گفت‌وگو می‌کنند. همه، جز یک نفر با اطمینان از گناهکار بودن جوان می‌گویند؛ اما در نهایت آن یک نفر با گفت‌وگو و ایجاد یک دیالوگ خوب و دقیق همه را قانع می‌کند که پسر جوان جرمی مرتکب نشده و بی‌گناه است. ببینید تأثیر گفت‌وگو و منطق یک نفر چگونه می‌تواند یازده مرد دیگر را که بر گناهکار بودن جوان اطمینان دارند، قانع کند.

کارگردان این فیلم «سیدنی لومت» یکی از بهترین کارگردانان تاریخ سینماست که در فیلم «تله‌ی مرگ» هم، هنرش را در دیالوگ‌نویسی و ساخت فیلم در فضاهای محدود به نمایش گذاشته است. در آن فیلم هم، کل داستان در یک خانه اتفاق می‌افتد و تعداد بازیگران اندک است و این دیالوگ است که کل فیلم را پیش می‌برد.

سال 2013 فیلمی به نام «لاک» ساخته شد که با بازی درخشان «تام هاردی» بازیگر انگلیسی پخش شد. این فیلم از جمله فیلم‌هایی بود که از اول تا آخر فیلم در حال تماشای رانندگی تنها بازیگر فیلم هستیم. شاید با خودتان بگویید چنین فیلمی چه جذابیتی دارد؟ از تحسین و جوایز فراوانی که این فیلم از منتقدان سینما دریافت کرده است می‌شود فهمید که با چه فیلم ارزشمندی مواجه هستیم. داستان فیلم به شکلی در دیالوگ‌های بازیگر و کسانی که با او تلفنی صحبت می‌کنند روایت می‌شود که هر لحظه منتظریم با خبر هولناکی رو‌به‌رو شویم چرا که از ابتدا تا انتهای فیلم لابه‌لای گفت‌وگوها از حوادثی با خبر می‌شویم که باعث جذابیت بی‌اندازه‌ی فیلم می‌شود.

فیلم «پیش از طلوع» که در سال 1995 ساخته شد هم از آن دسته فیلم‌هایی است که از اول تا آخر شاهد گفت‌وگوی دو شخصیت هستیم. باید دید در چنین فیلم‌هایی چه گفت‌وگوهایی مطرح می‌شود و شخصیت‌ها چه حرف‌هایی با هم می‌زنند که فیلم را از حالت کسالت بار خارج می‌کند و هیجان زیادی ایجاد می‌کند تا بیننده از تماشای 90 دقیقه گفت‌وگوی شخصیت‌ها خسته نشود. معمولاً در بیش‌تر این فیلم‌ها، نویسنده و کارگردان تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا فیلم از نظر هیجان و جذابیت دچار مشکل نشود و بیش‌تر اوقات هم موفق می‌شوند. در فیلم «پیش از طلوع» هم دو شخصیت دقایق زیادی یا بهتر است بگویم کل دقایق فیلم در حال یک گفت‌وگوی عاشقانه هستند و در نهایت از هم‌دیگر جدا می‌شوند.

فیلم‌هایی مثل «مرگ و دوشیزه» ساخته‌ی 1994 رومن پولانسکی، فیلم «حصارها» دنزل واشنگتن در سال 2016 یا فیلم «دو پاپ» با بازی آنتونی هاپکینز در سال 2019 از جمله فیلم‌هایی هستند که بر پایه‌ی دیالوگ و گفت‌وگو بین دو یا چند شخصیت در فضا و موقعیت محدود ساخته شده‌اند. هر کدام از فیلم‌ها جذابیت‌های خاص خودشان را دارند و با وجود این‌که از اول تا آخر پر از دیالوگ هستند؛ اما قصه و ماجرای فیلم آن قدر خوب و جذاب در میان گفت‌وگوها روایت می‌شود که بیننده احساس می‌کند با یک دنیای جدید و یک تجربه‌ی نو همراه شده است.

شاید اگر بگوییم «گفت‌وگو» در سینما می‌تواند به تنهایی نقطه قوت یک فیلم باشد و بر ماندگاری اثر در ذهن بیننده بیش‌ترین تأثیر را داشته باشد، حرف عجیبی نزده‌ایم و در واقعیت هم شاهد چنین چیزی هستیم. اصولاً در زندگی ما انسان‌ها چیزی که می‌تواند ما را در کنار هم و نه در مقابل هم قرار دهد، توانایی گفت‌وگو است. در مورد گفت‌وگو و ارزش آن، چه در سینما و چه در زندگی انسان می‌شود بسیار نوشت؛ اما اگر دقت نظر داشته باشیم همین اشاره‌ی اندک کافی است...

CAPTCHA Image