ایرانگردی
نُدوشَن
نوشته و عکس: عدالت عابدینی
بالأخره به جاده آسفالتهای میرسم که انتهایش به یک کوه ختم میشود. مثل این فیلمهای دهه هشتاد هالیوودی در مکزیک که یک تک تاز با کلاهی لبهدار در میان کاکتوسها و غروب آفتاب به جلو میتازد با این تفاوت که من کلاه ورزشی به سر دارم و سوار بر دوچرخهام.
به ندوشن نزدیک میشوم. صدایی شبیه زمزمه از پشت سرم میآید. یکی دارد صحبت میکند. نگاهی به پشت سرم میکنم.
- «آخه تو دیگه چته زدی به بر و بیابون؟!»
سایکتوریستی هست مثل خودم. سایکتوریست کسی است که با دوچرخه سفر توریستی میکند به همین راحتی. مثل من، مثل همین هادی که با دوچرخهاش پشت سرم هست.
هادی اهل اصفهان و مهندس است. سنش دو سال از من کمتر است. این مسیری که من هفت- هشت روزه آمدهام، هادی دو روزه آمده است. طبیعتگردی بخشی از زندگیاش است، مثل خودم.
چون مقصدمان یکی است با هم به سمت ندوشن میرویم. خیلی وقت بود با کسی در جاده رکاب نزده بودم. یک اقامتگاه بومگردی در نزدیکی حمام قدیمی روستا پیدا میکنیم که مسئولیت آن به عهده آقای رسول رحیمیان است.
رحیمیان مدیریت چندین اقامتگاه بومگردی را در ندوشن به عهده دارد. او که سعی میکند با گویش ندوشنی قابل فهم برایم صحبت کند، در خصوص انگیزه ایجاد بومگردی میگوید: «از آنجا که ندوشن یکی از مسیرهای مناسب با توجه به بکر بودن و در مرکز کشور قرار گرفتن برای بسیاری از دوچرخهسوارهاست، دوچرخهسواران خارجی زیادی از گذشتهای دور در این مسیر رکاب میزدند، ولی وقتی به ندوشن میرسیدند جایی برای اقامت پیدا نمیکردند. او هم خانهی خودشان را به صورت مجانی در آن زمان به آنها میداده. ادامهی کار نیازمند کسب جواز از سازمانهای مربوطه میشود و همهی اینها دست به دست هم میدهد و زمینه را برای کسب درآمد هم فراهم میکند.
خانههای بومگردی را افزایش میدهد و حالا هم قلعهای در اطراف روستا را هم به تازگی تبدیل به بومگردی کرده است.
خانه را هم به طرز زیبایی بازسازی کرده است. حتی برای اینکه مردم را تشویق به بازسازی خانهیشان کند، مدتی هم در خانه را در ایام نوروز برای عموم مردم باز میگذارد. جالب اینکه مردم با دیدن خانه، اقدام به بازسازی خانهیشان به سبک سنتی میکنند.
اقامتگاهی که در آن ساکن هستیم. یک حیاط بزرگ دارد با باغچهای سر سبز در وسط و سه اتاق بزرگ در اطرافش. اشیاء قدیمی هم در گوشه و کنار آن زیاد است.
آشپزخانهای هم با همه جور وسایل پخت و پز دارد. دمنوشش هم واقعاً چیز دیگری است.
ندوشن بافت قدیمی دارد. مراتعش آنقدر است که مردمش بیشتر به کار دامداری مشغولاند، جوانترها هم برای کار به شهر یزد میروند. زیادی مراتع هم به زیادی آب برمیگردد. اصلاً معنای ندوشن یعنی جایگاه فزونی آب.
از قلعهای که بر ارتفاعات است و تا حدود ارتفاع پنج متری کاملاً سنگ شده، کل روستا را در دامنهی کوه میتوان دید. پنج گنبد خاکی هم دیده میشود و یک منار بلند آجری که به آن منار جنبان هم میگویند.
دوازده برج قدیمی و هفت دروازه داشته که دروازهها هستند، ولی دو برج از دوازده برج تخریب شدهاند. کنگرهها به شکل لوزیهای متوالی هستند و سوراخهایی در پایین آنها برای تیراندازی وجود دارد. پشتبامهایی ایزوگام شده کمی چشمها را آزار میدهد.
کوچه پس کوچههای شهر واقعاً دیدنی هستند. مردم روستا واقعاً مهماننواز هستند. مخصوصاً وقتی که به طور اتفاقی آقای آرام را با موهایی جوگندمی و سیبل و ابرو پر پشت میبینیم. لباس پارچهای سفید آستین کوتاه با خطهای آبی راه راه به تن دارد. کمِ کار نمیگذارد. به خانهاش میبرد. خودش ساکن یزد است، ولی برای تفریح اینجا میآید.
با اینکه صبحانه خوردهایم باز خودش و همسرش اصرار دارند که حتماً آنجا هم صبحانه بخوریم. تخممرغ محلی و نان محلی با ماست منحصر دختر و داماد و نوههایش هم آنجا هستند.
تا یادم نرفته بگویم که این شهر یکی از نژادهای خاص بز را دارد که شیر و ماستش خیلی تعریف کردنی است.
ارسال نظر در مورد این مقاله