دهکده‌ی جدید

10.22081/hk.2022.73345

دهکده‌ی جدید


سواد رسانه

دهکده‌ی جدید

عباسعلی متولیان

* اکثر ما آدم‌هایی که در این دوره و زمانه زندگی می‌کنیم، ساکن شهرهای کوچک و بزرگی هستیم که با امکانات مختلف، خیابان‌های پرترافیک، فروشگاه‌هایی شلوغ‌تر از خیابان‌ها و... دور ما را احاطه کرده‌اند. همه جا آدم‌ها با سرعت از کنار هم رد می‌شوند و همه به یک کاری مشغول هستند. تصور ما از محل زندگی دیگر کم‌تر از این شهرهای شلوغ نیست. تازه گاهی انتقاد داریم چرا شهر ما قطار شهری ندارد و یا اگر دارد چرا شلوغ است، چرا رسیدگی نمی‌شود؟ دست بیش‌تر ما انسان‌ها یک تلفن همراهی است که به انواع نرم‌افزارها و سخت‌افزارها مجهز است و با دو سیم کارت و بسته‌های اینترنت شبانه و روزانه به روز هستیم و آخرین تحولات دنیا را خدایی نکرده از دست نمی‌دهیم.

* خب، همه‌ی این‌ها را که می‌دانستیم. آقای نویسنده چی می‌خواستی بگو برو سر اصل مطلب.

* آهان اصل مطلب این‌که:... تصور کنید که یک دفعه قرار باشد شهر را رها کنیم و برویم در یک روستا زندگی کنیم. صبح به صبح با صدای خروس محله بیدار شویم. نان محلی که مادرمان پخته را با لبنیات محصول خودمان که پدر، روزهای قبل شیرش را از گاو و گوسفند دوشیده و مادر آن‌ها را پنیر و ماست و کره کرده بخوریم. بعد برویم سرِ زمین کشاورزی و به قول قدیمی‌ها تا بوق سگ مشغول کار کردن باشیم و شب خسته به خانه برگردیم و استراحت و روز از نو و روزی از نو.

* چی؟ ملال‌آور است این زندگی؟ یا برای تجربه یکی- دو روزه آخر هفته خوب است به شرطی که آنتن هم بدهد و نت داشته باشیم ... خب این‌که نشد زندگی در روستا.

* آخرش چی؟ آخرش این‌که ما با همه‌ی امکانات و پیشرفت‌ها مثل دستگاه چاپ، رادیو، تلویزیون، تلفن همراه، اینترنت، خودروی شخصی و عمومی، بلوار و بزرگراه و فرودگاه و دانشگاه و آزمایشگاه و بیمارستان و... داریم در یک روستا و یا به اصطلاح دهکده زندگی می‌کنیم!

* نه بابا! چی می‌گی آقای نویسنده؟ فازت چیست؟

* ببینید دوستان من، فازم این است که به قول یک استاد علوم ارتباطات که درباره‌ی رسانه‌ها صحبت می‌کند؛ وقتی رسانه‌ها گسترش پیدا می‌کنند و همه جا سر و کله‌ی آن‌ها پیدا می‌شود، فاصله‌ی فیزیکی ما آدم‌ها که قبلاً هر کدام‌مان در یک شهر و استان و کشور و قاره بودیم از بین می‌رود و حالا همه‌ی ما یک جا کنار هم هستیم بدون آن که مرزها و دیوارها بتوانند بین ما فاصله بیندازند.

* خب تا این‌جا را داشتید! الآن دوزاری شما افتاد؟ نیفتاد؟ باید بگویم که وقتی همه‌ی ما با کمک وسایلی که به آن‌ها وسایل ارتباط جمعی می‌گویند نزدیک هم شدیم، انگار در یک روستا هستیم و یا به قول آن استاد دانشگاه همه‌ی ما در یک دهکده هستیم. یک دهکده اما با آدم‌هایی از سرتاسر جهان که به آن دهکده‌ی جهانی می‌گویند. حالا فهمیدید چرا گفتم ما همه انگار مثل قبل‌ها در یک روستا زندگی می‌کنیم؛ چون در روستا فاصله‌ها کم است و همه‌ی مردمان یک دِه، هم‌دیگر را می‌شناسند و از حال هم خبر دارند. از خوشی‌ها و ناراحتی‌های هم‌دیگر مطلع هستند.

* وسایل ارتباط جمعی مرزها را درنوردیده و جهان به این عظمت را مثل یک روستا کرده، طوری که ما در خانه‌ی خودمان این طرف دنیا نشستیم و گوشی به دست پای تلویزیون از سیل، زلزله، جنگ و انتخابات فلان کشور و فلان جشنواره هنری و بهمان مسابقات ورزشی جهانی، فلان بحران اقتصادی و فعالیت مجازی فلان بازیگر و خواننده در صفحه‌اش باخبریم؛ این‌ها یعنی ما مثل مردم یک دهکده شدیم که به هم نزدیک شدیم؛ البته به صورت مجازی.

* خب حالا جانم برای شما بگوید که همان جناب استاد گفتند لازمه‌ی زندگی در این دهکده‌ی جهانی، سوادی است به نام سواد رسانه.

* سواد رسانه؟ یا خدا این دیگه چیه؟ خوردنیه؟ توی جیب جا می‌شه؟ اسم یک بازی یا فیلمه؟

* نه دیگه فعلاً برید توی اتاق‌تون به زندگی توی یک روستای جدید فکر کنید. بقیه‌اش باشه دفعه‌ی بعد براتون تعریف می‌کنم.

CAPTCHA Image