10.22081/hk.2022.73312

همسایه چشم بد نرسد!

همسایه چشم بد نرسد!

هادی خورشاهیان

الآن تا باز بگویم دهه‌ی پنجاه و شصت این‌طوری بود که همسایه‌ها... صدای همه‌ی‌تان درمی‌آید که بابا دست بردار خورشاهیان! شاید هم بگویید دست بردار استاد! به هر حال به حال من و شما فرقی نمی‌کند، چون من دست برنمی‌دارم و اصلاً از مواضعم کوتاه نمی‌آیم که: «همسایه هم همسایه‌های قدیم یا حدّاقل همسایه‌هایی که هنوز به سبک قدیم زندگی می‌کنند.»

حالا که تکلیف‌مان با هم روشن شد و معلوم شد حرف زور جواب ندارد، یک اشاره‌ای بکنم که همسایه یعنی کسی که یک جورهایی با آدم دیوار مشترک یا منافع مشترک دارد. این یعنی این‌که در یک مجتمع بیست واحدی، دوتا واحد هم که دیوار مشترک ندارند، ولی آسانسور و پارکینگ مشترک دارند، به خاطر منافع مشترک، همسایه حساب می‌شوند؛ حتّی ممکن است اصلاً در یک مجتمع نباشند و در یک کوچه باشند، ولی باز هم همسایه به حساب می‌آیند. این‌ها که همسایه هستند، تکلیف همسایه بودن خانه‌های حیاط‌دار کوچه‌های قدیمی که دیگر کاملاً روشن است. تا این‌جا روشن شدید؟

برگردم به موضع خودم. همسایه در دهه‌ی پنجاه و شصت یعنی کسی که تلفن داشت و می‌آمد درِ حیاط را می‌زد، البته نمی‌زد؛ چون درِ حیاط در آن دهه‌ها از صبح تا نصف شب باز بود، بعد می‌گفت: «همسایه! پسرخاله‌ی باجناق پسرداییت زنگ زد گفت نیم ساعت دیگه هم زنگ می‌زنه. بیا پای تلفن بشین تا زنگ بزنه. یک همسایه‌ای هم بود که تلویزیون داشت و کلّ سرمحل می‌رفتند توی خانه‌اش و تلویزیون نگاه می‌کردند. این همسایه‌ها عام‌المنفعه بودند و مشترک المنافع و برای همه‌ی سرمحل همسایگی می‌کردند. یک سری همسایه‌ی نزدیک‌تر از خواهر هم وجود داشت که بچّه‌ات را می‌بردی می‌گذاشتی کنار بچّه‌هایش و می‌رفتی خرید و برمی‌گشتی. یک همسایه هم بود که نصف شب می‌رفتی درِ حیاطش را می‌زدی و طلب آب یخ می‌کردی؛ چون آن موقع‌ها همه یخچال نداشتند. این همسایه‌ها برایت توی صف قند و شکر و نان و نفت و کپسول گاز و غیره هم جا نگه می‌داشتند. با همین همسایه‌ها دم در حیاط می‌نشستی و سبزی هم پاک می‌کردی. این همسایه‌ها اگر با یکی از یک سر محل دیگر دعوایت می‌شد، چشم و گوش‌شان را به روی واقعیت می‌بستند و فقط از تو حمایت می‌کردند. این همسایه‌ها به شدّت همسایه می‌شدند و همه چیزشان از تلفن و یخچال و تلویزیون با هم مشترک بود و شدیداً منافع مشترک داشتند؛ و اگر هم برای کسی دردسر و مشکل پیش می‌آمد، در آن هم شریک بودند. از این نوع همسایه هنوز تعدادی در حاشیه‌ی شهر وجود دارد و بقیه‌ی آن‌ها به کتاب‌های تاریخی و اجتماعی مهاجرت کرده‌اند. این‌ها همان‌هایی بودند که تا چهل حیاط آن طرف‌تر همسایه به شمار می‌آمدند. برای این همسایه‌ها هر کار می‌کردی کم بود. ان‌شاءالله چشم بد به آن‌ها نرسد؛ یعنی کسی چشم‌شان نزند.

درباره‌ی این همسایه‌های جدید هم که با ماشین از پارکینگ می‌روند بیرون و درِ پارکینگ را نمی‌بندند و زباله‌های‌شان را در مشاعات می‌ریزند و مهمانی می‌گیرند و سروصدا می‌کنند و غیره هم اصلاً حرفی نمی‌زنیم.

حالا که درباره‌ی همسایه‌های قدیم و جدید کمی حرف زدیم، دایره را کمی بزرگ‌تر کنیم و برسیم به کشورهای همسایه. در برخی کشورهای اروپایی، مرز درست وسط یک خیابان است؛ یعنی یک رستورانی وجود دارد که نصفش در یک کشور است و نصفش در یک کشور دیگر. بگردید حتماً عکس‌های‌شان را در اینترنت پیدا می‌کنید. این کشورها به شدّت همسایه‌اند و اصلاً چشم توی چشم هستند. در آفریقا و همین کشورهای حاشیه‌ی خلیج‌فارس کشورهایی هستند که چون مرزهای‌شان در کویر است، خیابان و رستوران که ندارد و قرار هم نیست داشته باشد، ولی سیم خاردار و پادگان و دیدبانی و از این‌طور چیزها هم ندارد. این‌ها به نظر من خیلی همسایه حساب نمی‌شوند. حالا برسیم به ایران. ایران خیلی همسایه دارد. چندتا همسایه دارد با مرز خاکی و چندتا همسایه هم دارد با مرز آبی. تا این‌جا که به دلیل همان تعریف دیوار مشترک، با همه‌ی آن‌ها همسایه حساب می‌شویم. مثلاً با افغانستان و عراق مرز خاکی داریم و دیدبانی و پادگان و سیم خاردار هم در کار است و با کشورهای خلیج فارس مرز آبی داریم. این مرز آبی یک مقداری جای بحث دارد، ولی به هر حال مرز است و منافع مشترکی در میان است.

با همسایه‌های 1401 و همسایه‌های 1350 و 1360 همان‌طور که رفاقت داشتیم، گاهی وقت‌ها مرافعه هم می‌کردیم. کشورهای همسایه هم همین‌طور هستند. با هم رفاقت داریم، ولی بالأخره با هم اختلاف نظر هم داریم. اختلاف نظر گاهی در حدّ یک رودخانه است، ولی همان رودخانه یعنی زندگی و بر سر زندگی گاهی وقت‌ها دوتا همسایه با هم بگومگو و حتّی زدوخورد می‌کنند، ولی ته تهش به خاطر تاریخ و جغرافیا و منافع مشترک، با هم آشتی می‌کنند و هوای هم را دارند، چون اگر نداشته باشند، دیگر نه از یخ خبری است، نه از نگه داشتن بچّه، نه از سبزی پاک کردن دم در، نه از صف نگه داشتن. اهل دل خودشان متوجّه هستند دارم چه فرمایشات ارزشمندی می‌فرمایم!

حالا که مسئله سیاسی شد، به این هم اشاره کنم که برخی مرزها جغرافیایی نیستند و سیاسی هستند. نه سیاسی به معنای سازمان ملی‌اش. به این معنا که دیوار مشترک و کوچه‌ی مشترک نداریم، ولی منافع مشترک داریم. مثلاً با فلسطین و سوریه و لبنان مرز دینی داریم و منافع مشترک و البته دشمن مشترک. یک وقتی ممکن است مرز دینی هم نداشته باشیم، ولی منافع مشترک داشته باشیم. به خود ایران هم که نگاه کنیم، با این که همه ایرانی هستیم، اقوام مختلفی در ایران زندگی می‌کنند و مذاهب گوناگونی هم وجود دارد، ولی کشورمان و منافع‌مان مشترک است.

CAPTCHA Image