ما مقابل حیوانات میجنگیدیم!
گفتوگو با یکی از مدافعین حرم حضرت زینب(علیها السلام)
محدثه عرفانیمهر
مردادماه مصادف است با فرا رسیدن سالروز شهادت امام حسین(علیه السلام) و یاران فداکارش؛ یعنی روز عاشورا.
در روز عاشورا امام سوم ما شیعیان و خانوادهی مظلوم و یاران فداکارش از زندگی خود گذشتند تا دین اسلام پابرجا بماند. درست است که بیش از هزار سال از شهادت آن امام میگذرد؛ اما درس فداکاری او هنوز در میان یارانش وجود دارد. امروز افرادی به نام تکفیری یا داعش وارد کشورهای اسلامی شدهاند و به ظلم و ستم و تغییر چهرهی اسلام پرداختهاند؛ اما عدهای از دوستداران امام حسین(علیه السلام) در ایران و بعضی از کشورهای اسلامی در مقابل این گروه وحشتناک ایستادند و اجازهی پیشروی به آنان ندادند. به مناسبت فرا رسیدن محرم با یکی از مدافعین حرم حضرت زینب(علیها السلام) گفتوگویی کردهایم که با هم میخوانیم:
* از کودکی و دوران مدرسهیتان بگویید. چهطور بچهای بودید؟
- به قول بعضیها بچه مثبت بودم. از نظر درسی شاگرد متوسطی بودم، ولی سالهای آخر یکهو اراده کردم خوب درس بخوانم. تلاشم چند برابر شد و سال سوم دبیرستان شدم شاگرد اول کلاس.
* در کودکی و نوجوانی اهل مسجد و بسیج هم بودید؟
- از همان بچگی عشقم مسجد بود. توی مسجد سبک میشدم؛ ولی هر شب به یک مسجد میرفتم. به خاطر همین هر جا اسمم را توی بسیج مینوشتم به خاطر ثبت سوابق به مشکل بر میخوردم؛ چون در یک مسجد ثابت نبودم و من را بسیجی منظمی نمیدانستند.
* چند ساله بودید که به سوریه رفتید؟
- تقریباً در سی سالگی و سال روز تولدم بود که حضرت زینب(علیها السلام) مرا طلبید. یک روز که پیکر مطهر دوست صمیمیام شهید ترمیمی را از سوریه آوردند، من کنار جنازهی این شهید رفتم و صورت شهید را دیدم گریه کردم و از او خواستم که من هم مدافع حرم بشوم. سال بعد و در سالگرد همین شهید در حرم حضرت زینب(علیها السلام) ایستاده بودم و آرزویم برآورده شده بود.
* چه چیزی باعث شد که سختی جنگ و خطر اسارت و کشته شدن را قبول کنید و به سوریه بروید؟
- وقتی میدیدم شهیدی را میآورند و زن و بچهاش دچار چه سختیهایی میشوند و عکس و فیلم بچههای مظلوم و محاصره شدهی سوریه را میدیدم، دلم میلرزید.
* از داعش برایمان بگویید.
- داعشیها، شهرها را ویران میکردند. خانههای مردم را با بمبگذاری با خاک یکسان میکردند. ما در حقیقت مقابل حیوانات میجنگیدیم. آنها شکم مادران را میدریدند.
* مدافع حرم یعنی چه؟
- به بچههایی که برای دفاع از حرم حضرت زینب(علیها السلام)میرفتند، میگفتند مدافع حرم؛ ولی حاج قاسم میگفت مدافع حرم کسی است که برای این نظام دارد تلاش میکند؛ چه کسی که در این نظام جاروکش خیابان است و چه دانشآموزی که درس میخواند و یا پزشک و هر کسی که برای اعتلای این نظام تلاش میکند، مدافع حرم است. حرم، ایران است.
* حرم حضرت زینب(علیها السلام) در سوریه را هم زیارت کردید؟
- بله. وقتی به آنجا رسیدم حرم را در آغوش گرفتم. گریه کردم و گفتم بیبیجان! از تو ممنونم که اجازه دادی بیاییم که نگویند عمهجان تنها مانده. هنوز شیر بچههای ایران هستند.
* در سوریه سردار سلیمانی را هم دیدید؟
- بله! او یک روز پیش ما آمد. ما زیر یک سقف که سردار نفس کشیده بود نفس کشیدیم. بهترین خاطرهام همان بود. سردار میگفت اینجا که آمدید محل عبادت و ریاضت و ارتقاست و شما در مکان نزدیک به خدا آمدهاید شما باید شکرگزار سه نعمت باشید. اولین نعمت داشتن رهبری مهربان مثل آیتالله خامنهای است دوم، شکرگزار نظام جمهوری اسلامی و سوم شکرگزار مردم ایران باشید که مثل آنها در جهان نیستند که با جان و مالشان کمک کردند که نگذاشتند یک وجب از خاک ایران جدا شود.
* از معنویت بچههای مدافع حرم در سوریه خاطرهای هم دارید؟
- بچهها روزه میگرفتند برای بچههای سوریه. نمونهاش شهید علیاکبر رحیمی. وقتی در سوریه مردم نان نداشتند از عمد روزهای زیادی را روزه میگرفت به این نیت که وعدههای غذای ناهار و صبحانهی خود را بتواند به بچههای گرسنهی سوریه بدهد؛ چون قحطی بود. برای همین خیلی لاغر شده بود و زیر چشمانش گود رفته بود.
* مردم سوریه در مورد سردار سلیمانی چه میگفتند؟
- مردم عاشقش بودند. تمام فرماندهان میدانی روسیه، سوریه و حزبالله به ایشان علاقه داشتند. مردم مدافعان ایرانی را هم دوست داشتند. وقتی ما برای خرید به شهری میرفتیم و ما را میدیدند میگفتند ایرانی خوب، ایرانی خوب.
* داعشیها چهجور آدمهایی هستند؟ برخوردی هم با آنها در سوریه یا با اسرایشان داشتید؟
- آنها فقط در فکر کشتن هستند. به ما میگفتند شما بیدین هستید و اگر دستشان به یک ایرانی میرسید جشن میگرفتند. هیچ ایرانی در امان نبود. آنها اسرای ایرانی را هر روز چند وعده کتک میزدند و گاهی فیلم شکنجه آنها را برای خانوادههایشان میفرستادند و میخواستند تا پول بفرستند.
* افکار داعشیها چیست؟
- آنها همه را کافر میدانند جز خودشان. حتی برادران اهل سنت را. به اهل سنت میگویند شما چون اعتقاد به کشتن شیعیان ندارید پس شما هم کافرید.
* به نظر شما اگر کسی برای مبارزه با داعش نمیرفت چه اتفاقی میافتاد؟
- آنها بارها و بارها گفته بودند که اگر به ایران بیایند سر تمام ایرانیها را از زن و مرد و پیر و جوان جدا میکنند و روی سینهیشان میگذارند و زنان و دختران را به اسم برده میفروشند همین کارها را در سوریه کردند. داعش که حمله میکرد ایرانیها عملیات تأخیری انجام میدادند تا مردم فرار کنند و بچههایشان را نجات بدهند.
* بدترین تجربهی زندگیتان چه بوده؟
- روزهای قحطی و جنگ مردم سوریه که هیچ دادرسی نداشتند. همهی امید آنها بعد از خدا به بچههای ایرانی و مقاومت بود. داعش وقتی میآمد آنها از ترس فرار میکردند ولی بچههای ایرانی به شهر آنها میرفتند و با داعش میجنگیدند تا خانههایشان را با بمب منفجر نکنند.
ارسال نظر در مورد این مقاله