چت کردن با یک شبح
هادی خورشاهیان
- نصف شب واسه چی پیام میدی آخه؟ هر شب مزاحمیا.
- زنگ که نزدم. پیام دادم. دلت نمیخواد جواب نده. اصلاً زنگ زده باشم. زنگ خونه نیست که مجبور بشی جواب بدی.
- خیلی پررویی واقعاً. تا حالا شبح به این پررویی ندیده بودم. قبلاً یه شبح دیده بودم، ولی خیلی خجالتی بود.
- الکی گفته. اصلاً شبح نبوده. ما شبحا همهمون پرروییم.
- حالا چی میخوای این وقت شب؟
- خوابم نمیبره.
- خب خوابت نبره. به من چه. اصلاً مگه شبحام میخوابن؟
- یعنی چی که شبحام میخوابن؟ تعجب داره اصلاً؟ شبحا اگه نخوابن که میمیرن.
- یعنی میخوای بگی شما هیچ فرقی با ما ندارین؟
- معلومه که داریم. ما نژاد برتریم. اصلاً تو چهطوری به خودت اجازه دادی ما رو با خودتون مقایسه کنی؟
- خب اصلاً تو خوبی. من میخوام بخوابم.
- خب بخواب.
- اگه بخوابم جوابت رو نمیتونم بدم.
- نمیتونی جواب ندی.
- چرا؟
- چون اصلاً خوابت نمیبره. تا نفهمی من کیام نمیخوابی.
- خب تو که میدونم یه شبحی.
- یعنی تو باور کردی من شبحم؟
- ترجیح میدم باور کنم.
- چرا اون وقت؟
- اگه باور نکنم باید فکر کنم تو یکی از همکلاسیهایی که میخوای سربهسرم بذاری. اون وقت باید هزارجور فکر و خیال کنم، ولی اینجوری میگم خب یه شبحه که بیخوابی زده به سرش.
- واقعاً به همین راحتی؟
- تو هم بودی همین کار رو میکردی.
- حالا اگه من واقعاً یه شبح باشم چی؟
- شبح که وجود خارجی نداره.
- حالا که میبینی دارم.
- خب باشه قبول. حوصلهی بحث ندارم.
- نباید همینطوری قبول کنی.
- خب چهکار کنم؟
- اون قدر سؤال جواب کن تا به نتیجه برسی.
- خب تو شبح چی هستی؟
- فکر کن شبح یه دختر همسنوسال خودت.
- تو کلاس با هم دوستیم؟
- من نگفتم همکلاسی توام که. گفتم شبحشم.
- روحی یا شبح؟
- من نمیدونم روح چیه. من شبحم.
- اونی که تو شبحشی مُرده؟
- اونی که تو میگی روحه که مال یه آدمه. من شبحم. شبح خودش یه موجوده.
- یعنی روحم داری؟
- روح دارم، ولی جسم ندارم. یعنی دارم، ولی کسی نمیبینه.
- الآن قراره چتامون رو واسه همکلاسیهامون بفرستی؟
- چرا باورت نمیشه من یه شبحم؟
- خب واسه اینکه شبح اصلاً وجود نداره.
- من دارم. دیگهام در این مورد با من کَل کَل نکن عصبانی میشم.
- خب حالا باید چهکار کنیم؟
- تو باید واسهم یه داستان ترسناک تعریف کنی خوابم ببره.
- خب زنگ بزن که برات تعریف کنم.
- خیلی شجاعی. نمیترسی بهت زنگ بزنم؟
- نه چرا بترسم. مگه شبح ترس داره؟
- به نظرت الآن کسی این داستان رو باور میکنه؟
- کدوم رو؟
- همین داستانی که داری مینویسی رو؟
- نمیفهمم چی میگی.
- چهطور نمیفهمی؟ من که میدونم من شبح نیستم و خودتم.
- یعنی شبح منی؟
- مهری ادا درنیار.
- چی میگی واسه خودت؟
- مهری من و تو میدونیم که تو داری با دو تا گوشیت با خودت حرف میزنی که از توش یه داستان دربیاری.
- من و تو میدونیم؟
- آره، من و تو.
- خب اگه من و تو باشیم که دو نفریم.
- نه، دو نفر نیستیم. تو داری ادای این رو درمیاری که دو نفریم.
- من ادا درنمیارم. خوابم میاد. من میخوابم.
- مهری نخواب من میترسم.
- از چی میترسی؟ شبح که نمیترسه.
- از تو میترسم.
- از من چرا؟
- خب ترسناک شدی.
- اگه من و تو یه نفریم که من دارم ادا درمیارم دو نفریم، دیگه مسخره است از خودت بترسی.
- مهری ول کن این مسخرهبازی رو. اصلاً نمیخواد داستان ترسناک بنویسی. منم نمیخوام شبح باشم.
- مگه تو شبحی؟
- تو اینجوری خواستی که من شخصیت شبح داشته باشم.
- اشتباه میکنی.
- کجاش رو اشتباه میکنم؟
- من شبحم. تو مهری.
- نکن این کار رو دختر با من. جیغ میزنما.
- جیغ بزن. کسی صدات رو نمیشنوه که.
- بلند جیغ بزنم میشنون.
- هر چهقدرم بلند باشه نمیشنون. گوشی رو سایلنت کردم.
- باهام مهربون باش.
- چرا؟
- چون اون موقعی من شبح بودم باهات مهربون بودم.
- زود قبول کردی من شبح باشم تو مهری.
- خب چهکار کنم. من که زورم به تو نمیرسه.
- همون موقعم که شبح بودی نمیرسید.
- الآن با هم دوستیم؟
- تا ببینم.
- شبح خوبی باش. بذار بخوابم صبح باید برم مدرسه.
- خیلی مسخره است.
- چی خیلی مسخره است؟
- همین دیگه.
- کدوم؟
- همین که راحت هر کی هر کار میخواد با آدم میکنه.
- واضح میگی؟
- تو راحت قبول کردی نقش شبح رو بازی کنی. بعدش راحت قبول کردی مهری باشی.
- خب من که کارهای نیستم. تو اینطوری خواستی.
- من اینطوری بخوام. تو نباید از خودت یه جُربزهای چیزی نشون بدی و راحت تسلیم نشی؟
- از داستان ترسناک اومدی بیرون، میخوای درس اخلاقی بدی؟
- چرا نمیفهمی واقعاً؟
- منم کارهای نیستم.
- یعنی چی؟
- یعنی من مهریام، ولی اونی که داره با دو تا خطم با خودش چت میکنه من نیستم.
- مهری بسّه دیگه. شورش رو درآوردی.
- جدی میگم.
- جدی جدی؟
- آره متأسفانه.
- حالا چه خاکی به سرمون بریزیم؟
- نمیدونم واقعاً. منم توش موندم.
- یه راه نجات پیدا کن این مسخرهبازی تموم بشه.
- باید با هم حرف بزنیم تا خوابمون ببره و امیدوار باشیم صبح که از خواب پا میشیم همه چیز درست شده باشه.
- خب باشه. حالا از چی حرف بزنیم؟
- واسه هم جوک تعریف کنیم.
- تو جوک بلدی؟
- خب معلومه بلدم. چرا این رو میگی؟
- گفتم شاید واقعاً شبح باشی و جوک بلد نباشی.
- مسخره. برات تعریف کنم؟
- آره که تعریف کن. من که از خدامه.
- یه روز یک گورخر دراز کشیده بود، مردم فکر کردن خط عابر پیاده است، اومدن از روش رد شدن.
- چه مردم بیشعوری. فکر نکردن گورخر له میشه میمیره؟
- آخه فکر کردن خط عابر پیاده است.
- الآن تو خودت این جوک و باور میکنی؟
- خب جوکه. داستان علمی که نیست.
- بیخود داری با من کَل کَل میکنی واقعاً.
- خب بیا گوشیارو خاموش کنیم و بخوابیم. شاید این بهترین راه باشه.
- واسه چی این بازی احمقانه شروع شد؟
- واسه خندهش.
- کجاش خندهدار بود؟ من که دیگه واقعاً میترسم بخوابم.
- بخواب دختر. واسه چی میترسی؟
- اگه یه شبح واقعی بیاد چی؟
- شبح واقعی توی اتاق من و تو چهکار میکنه؟
- به مامان میگم از فردا اتاقامون رو از هم جدا کنه.
- لوس نشو دیگه. خودت گفتی با هم چت کنیم بامزه میشه.
- من چه میدونستم تو میخوای اینجوری بشه.
- من که نخواستم. خودش اینجوری شد.
- واقعاً که. یه چیزی هست تو مدرسه همه بهمون میگن شما دوتا خواهر یه چیزی کم دارین. همهش به خاطر همین کارامونه.
- خب اصلاً غلط کردم. بخوابیم صبح خواب میمونیم.
- من که میخوابم، ولی اگه خوابم نبره من میدونم و تو. از فردام دیگه به من از این طرحای احمقانه نده.
- چشم.
ارسال نظر در مورد این مقاله