چت کردن با یک شبح

10.22081/hk.2022.73172

چت کردن با یک شبح


چت کردن با یک شبح

هادی خورشاهیان

- نصف شب واسه چی پیام می‌دی آخه؟ هر شب مزاحمیا.

- زنگ که نزدم. پیام دادم. دلت نمی‌خواد جواب نده. اصلاً زنگ زده باشم. زنگ خونه نیست که مجبور بشی جواب بدی.

- خیلی پررویی واقعاً. تا حالا شبح به این پررویی ندیده بودم. قبلاً یه شبح دیده بودم، ولی خیلی خجالتی بود.

- الکی گفته. اصلاً شبح نبوده. ما شبحا همه‌مون پرروییم.

- حالا چی می‌خوای این وقت شب؟

- خوابم نمی‌بره.

- خب خوابت نبره. به من چه. اصلاً مگه شبحام می‌خوابن؟

- یعنی چی که شبحام می‌خوابن؟ تعجب داره اصلاً؟ شبحا اگه نخوابن که می‌میرن.

- یعنی می‌خوای بگی شما هیچ فرقی با ما ندارین؟

- معلومه که داریم. ما نژاد برتریم. اصلاً تو چه‌طوری به خودت اجازه دادی ما رو با خودتون مقایسه کنی؟

- خب اصلاً تو خوبی. من می‌خوام بخوابم.

- خب بخواب.

- اگه بخوابم جوابت رو نمی‌تونم بدم.

- نمی‌تونی جواب ندی.

- چرا؟

- چون اصلاً خوابت نمی‌بره. تا نفهمی من کی‌ام نمی‌خوابی.

- خب تو که می‌دونم یه شبحی.

- یعنی تو باور کردی من شبحم؟

- ترجیح می‌دم باور کنم.

- چرا اون وقت؟

- اگه باور نکنم باید فکر کنم تو یکی از هم‌کلاسی‌هایی که می‌خوای سر‌به‌سرم بذاری. اون وقت باید هزارجور فکر و خیال کنم، ولی این‌جوری می‌گم خب یه شبحه که بی‌خوابی زده به سرش.

- واقعاً به همین راحتی؟

- تو هم بودی همین کار رو می‌کردی.

- حالا اگه من واقعاً یه شبح باشم چی؟

- شبح که وجود خارجی نداره.

- حالا که می‌بینی دارم.

- خب باشه قبول. حوصله‌ی بحث ندارم.

- نباید همین‌طوری قبول کنی.

- خب چه‌کار کنم؟

- اون قدر سؤال جواب کن تا به نتیجه برسی.

- خب تو شبح چی هستی؟

- فکر کن شبح یه دختر هم‌سن‌وسال خودت.

- تو کلاس با هم دوستیم؟

- من نگفتم هم‌کلاسی‌ توام که. گفتم شبحشم.

- روحی یا شبح؟

- من نمی‌دونم روح چیه. من شبحم.

- اونی که تو شبحشی مُرده؟

- اونی که تو می‌گی روحه که مال یه آدمه. من شبحم. شبح خودش یه موجوده.

- یعنی روحم داری؟

- روح دارم، ولی جسم ندارم. یعنی دارم، ولی کسی نمی‌بینه.

- الآن قراره چتامون رو واسه هم‌کلاسی‌هامون بفرستی؟

- چرا باورت نمی‌شه من یه شبحم؟

- خب واسه این‌که شبح اصلاً وجود نداره.

- من دارم. دیگه‌ام در این مورد با من کَل کَل نکن عصبانی می‌شم.

- خب حالا باید چه‌کار کنیم؟

- تو باید واسه‌م یه داستان ترسناک تعریف کنی خوابم ببره.

- خب زنگ بزن که برات تعریف کنم.

- خیلی شجاعی. نمی‌ترسی بهت زنگ بزنم؟

- نه چرا بترسم. مگه شبح ترس داره؟

- به نظرت الآن کسی این داستان رو باور می‌کنه؟

- کدوم رو؟

- همین داستانی که داری می‌نویسی رو؟

- نمی‌فهمم چی می‌گی.

- چه‌طور نمی‌فهمی؟ من که می‌دونم من شبح نیستم و خودتم.

- یعنی شبح منی؟

- مهری ادا درنیار.

- چی می‌گی واسه خودت؟

- مهری من و تو می‌دونیم که تو داری با دو تا گوشیت با خودت حرف می‌زنی که از توش یه داستان دربیاری.

- من و تو می‌دونیم؟

- آره، من و تو.

- خب اگه من و تو باشیم که دو نفریم.

- نه، دو نفر نیستیم. تو داری ادای این رو درمیاری که دو نفریم.

- من ادا درنمیارم. خوابم میاد. من می‌خوابم.

- مهری نخواب من می‌ترسم.

- از چی می‌ترسی؟ شبح که نمی‌ترسه.

 - از تو می‌ترسم.

- از من چرا؟

- خب ترسناک شدی.

- اگه من و تو یه نفریم که من دارم ادا درمیارم دو نفریم، دیگه مسخره است از خودت بترسی.

- مهری ول کن این مسخره‌بازی رو. اصلاً نمی‌خواد داستان ترسناک بنویسی. منم نمی‌خوام شبح باشم.

- مگه تو شبحی؟

- تو این‌جوری خواستی که من شخصیت شبح داشته باشم.

- اشتباه می‌کنی.

- کجاش رو اشتباه می‌کنم؟

- من شبحم. تو مهری.

- نکن این کار رو دختر با من. جیغ می‌زنما.

- جیغ بزن. کسی صدات رو نمی‌شنوه که.

- بلند جیغ بزنم می‌شنون.

- هر چه‌قدرم بلند باشه نمی‌شنون. گوشی رو سایلنت کردم.

- باهام مهربون باش.

- چرا؟

- چون اون موقعی من شبح بودم باهات مهربون بودم.

- زود قبول کردی من شبح باشم تو مهری.

- خب چه‌کار کنم. من که زورم به تو نمی‌رسه.

- همون موقعم که شبح بودی نمی‌رسید.

- الآن با هم دوستیم؟

- تا ببینم.

- شبح خوبی باش. بذار بخوابم صبح باید برم مدرسه.

- خیلی مسخره ا‌ست.

- چی خیلی مسخره ا‌ست؟

- همین دیگه.

- کدوم؟

- همین که راحت هر کی هر کار می‌خواد با آدم می‌کنه.

- واضح می‌گی؟

- تو راحت قبول کردی نقش شبح رو بازی کنی. بعدش راحت قبول کردی مهری باشی.

- خب من که کاره‌ای نیستم. تو این‌طوری خواستی.

- من این‌طوری بخوام. تو نباید از خودت یه جُربزه‌ای چیزی نشون بدی و راحت تسلیم نشی؟

- از داستان ترسناک اومدی بیرون، می‌خوای درس اخلاقی بدی؟

- چرا نمی‌فهمی واقعاً؟

- منم کاره‌ای نیستم.

- یعنی چی؟

- یعنی من مهری‌ام، ولی اونی که داره با دو تا خطم با خودش چت می‌کنه من نیستم.

- مهری بسّه دیگه. شورش رو درآوردی.

- جدی می‌گم.

- جدی جدی؟

- آره متأسفانه.

- حالا چه خاکی به سرمون بریزیم؟

- نمی‌دونم واقعاً. منم توش موندم.

- یه راه نجات پیدا کن این مسخره‌بازی تموم بشه.

- باید با هم حرف بزنیم تا خواب‌مون ببره و امیدوار باشیم صبح که از خواب پا می‌شیم همه چیز درست شده باشه.

- خب باشه. حالا از چی حرف بزنیم؟

- واسه هم جوک تعریف کنیم.

- تو جوک بلدی؟

- خب معلومه بلدم. چرا این رو می‌گی؟

- گفتم شاید واقعاً شبح باشی و جوک بلد نباشی.

- مسخره. برات تعریف کنم؟

- آره که تعریف کن. من که از خدامه.

- یه روز یک گورخر دراز کشیده بود، مردم فکر کردن خط عابر پیاده است، اومدن از روش رد شدن.

- چه مردم بی‌شعوری. فکر نکردن گورخر له می‌شه می‌میره؟

- آخه فکر کردن خط عابر پیاده است.

- الآن تو خودت این جوک و باور می‌کنی؟

- خب جوکه. داستان علمی که نیست.

- بی‌خود داری با من کَل کَل می‌کنی واقعاً.

- خب بیا گوشیارو خاموش کنیم و بخوابیم. شاید این بهترین راه باشه.

- واسه چی این بازی احمقانه شروع شد؟

- واسه خنده‌ش.

- کجاش خنده‌دار بود؟ من که دیگه واقعاً می‌ترسم بخوابم.

- بخواب دختر. واسه چی می‌ترسی؟

- اگه یه شبح واقعی بیاد چی؟

- شبح واقعی توی اتاق من و تو چه‌کار می‌کنه؟

- به مامان می‌گم از فردا اتاقامون رو از هم جدا کنه.

- لوس نشو دیگه. خودت گفتی با هم چت کنیم بامزه می‌شه.

- من چه می‌دونستم تو می‌خوای این‌جوری بشه.

- من که نخواستم. خودش این‌جوری شد.

- واقعاً که. یه چیزی هست تو مدرسه همه بهمون می‌گن شما دوتا خواهر یه چیزی کم دارین. همه‌ش به خاطر همین کارامونه.

- خب اصلاً غلط کردم. بخوابیم صبح خواب می‌مونیم.

- من که می‌خوابم، ولی اگه خوابم نبره من می‌دونم و تو. از فردام دیگه به من از این طرحای احمقانه نده.

- چشم.

CAPTCHA Image