مثل کبوتر- نامه- رفیق پایه- تاب چشم‌های من- نشان تو- شب

10.22081/hk.2022.73104

مثل کبوتر- نامه- رفیق پایه- تاب چشم‌های من- نشان تو- شب


مثل کبوتر

صبا فیروزی

‌‌پدرم مثل یک کبوتر بود

از گل و شمع و شاپرک سر بود

 

ابری و پر شکوه و پاییزی

آسمانِ نگاه او تر بود

 

بوی خوب گل و غزل می‌داد

مثل باغ گلی که پرپر بود

 

چهره‌اش زرد و سرفه‌هایش خشک

این اواخر چه‌قدر لاغر بود

 

در نبردی برای دین و وطن

مرد میدان و مرد سنگر بود

 

تلخ و شیرین و ارغوانی رنگ

خاطراتش هزار دفتر بود

 

پر کشید و به آسمان‌ها رفت

عاشق یک جهان دیگر بود...

 

 

نامه

سعیده اصلاحی

گفت: برای مادرم نامه می‌نویسم

هنوز کودک بود

با تفنگی هم‌قد خودش

یک روز غروب

او را تکه تکه از سیم‌های خاردار چیدیم

و در پیراهنی از بهار پیچیدیم

با گریه پرسیدم:

حالا این نامه را

کدام کبوتر نامه‌رسان

به مادرش خواهد رساند؟

 

رفیق پایه

سمیره بروانیا

در قاب عکسی روی دیوار

بابابزرگم توی جنگ است

رزمنده‌ای پیشش نشسته

بر روی دوشش یک تفنگ است

 

رزمنده و بابابزرگم

با هم رفیق پایه بودند

از سال‌های دور با هم

در کوچه‌ای همسایه بودند

 

بابابزرگم از رفیقش

در جنگ صدها قصه دارد

حالا که او در بین ما نیست

بابابزرگم غصه دارد

 

من آرزو دارم که اصلاً

جنگی نباشد توی دنیا

راه خودش را گم کند جنگ

هرگز نیاید این طرف‌ها

 

 

نشان تو

زهرا عراقی

مانند یک چشمه

بودی زلال و پاک

جاری شدی آرام

در سینه‌ی این خاک

 

از مهر و عشق تو

این خاک شد سیراب

رفتی به آرامی

در سایه‌ی مهتاب

 

نه یک پلاکی هست

نه استخوان از تو

هر ذره‌ی این خاک

دارد نشان از تو

 

 

شب

مرضیه تاجری

کوچه تار

آسمان پر از غبار

خواب بچه‌ها شکست

با صدای تیربار

ناگهان

از میان رعد و برق آسمان

ریخت

بمب‌های خوشه‌ای

خشک شد

خوشه‌های زندگی

CAPTCHA Image