قصه‌ی پروانه و آتش

10.22081/hk.2022.73093

قصه‌ی پروانه و آتش


فیلم و تلویزیون

قصه‌ی پروانه و آتش

یادداشتی درباره‌ی انیمیشن«نان‌آور»

علی خانمرادی

شاید باورش برای‌تان سخت باشد؛ اما در همین نزدیکی‌ها، ساده‌ترین کارها برای یک دختر می‌تواند تبدیل به آرزو و رؤیا شود. مثلاً قدم زدن خارج از خانه بدون حضور پدر، برادر یا همسر. یا خندیدن در حضور مردان و صحبت کردن با صدای کمی بلند و کارهای زیادی که در کشور همسایه‌ی ما افغانستان در زمان حکومت طالبان نمی‌توانند انجام دهند.

انیمیشن «نان‌آور» در سال 2017 از روی کتابی با عنوان «پروانه» نوشته‌ی یک نویسنده‌ی کانادایی و از سوی یک شرکت انیمیشن‌سازی ایرلندی ساخته شد. بسیاری از تماشاگران و منتقدان آن را بهترین انیمیشن آن سال می‌دانستند. با این حال در سال 2017 انیمیشن‌های معروف دیگری مثل «کوکو» و «وینست با محبت» هم بودند که انتخاب را سخت می‌کردند. در نهایت «نان‌آور» با آن‌که نتوانست بهترین اثر سال لقب بگیرد؛ اما در جمع سه انیمیشن برتر جهان قرار گرفت. جالب است بدانید این اثر درباره‌ی مردم سرزمین افغانستان است. کشوری در همسایگی ما که تاریخچه‌ی غم‌انگیزی را پشت سر می‌گذارد.

با این توضیحات نگاهی داشته باشیم بر آن‌چه در انیمیشن تحسین شده‌ی «نان‌آور» می‌گذرد:

خلاصهی داستان

ماجرای «نان‌آور» که خیلی‌ها آن را به نام «پروانه» می‌شناسند درباره‌ی دخترکی به همین نام است که در زمان حکومت طالبان در سال 2001 به همراه پدرش در شهر کابل دست‌فروشی می‌کند. بعد از این‌که پدر پروانه با یکی از طالبان بگومگو می‌کند او را به زندان می‌اندازند و از آن‌جا که طالبان اجازه‌ی حضور زن‌ها در خیابان‌ها را بدون همراهی یک مرد نمی‌دهند، زندگی برای خانواده‌ی فقیر پروانه سخت می‌شود تا جایی که او تصمیم می‌گیرد برای خریدن نان و غذا و کسب درآمد، موهایش را کوتاه کند و لباس پسرانه بپوشد. در ادامه او تلاش می‌کند پدرش را از زندان آزاد کند؛ اما...

افغانستان سرزمین غم و اندوه

کارگردان این انیمیشن خانمی به نام نورا توومی است که با تهیه‌کنندگی بازیگر معروف آمریکایی «آنجلینا جولی» این اثر ماندگار و البته غم‌انگیز را ساخته است. آن‌ها به سراغ سوژه‌ای رفته‌اند که از فرهنگ و جغرافیای کشورشان بسیار دور است؛ اما آن‌قدر به افغانستان و پاکستان سفر کرده و تحقیق کرده‌اند که انگار یک افغانستانی این فیلم را ساخته است. در این سفرها بوده که فرهنگ مردم افغانستان و اعتقادات طالبان را بسیار خوب و دقیق یاد گرفته‌اند و حتی ماجرای اصلی فیلم را از زندگی افرادی الهام گرفته‌اند که با آن‌ها مصاحبه و گفت‌وگو کرده‌اند.

انیمیشن «نان‌آور» به خوبی درد و رنج مردم افغانستان خصوصاً دختران و زنان این سرزمین را به تصویر کشیده و اتفاق‌های ناگوار و نابرابری‌های زن و مرد در زمان طالبان را چنان واقعی نشان داده است که تماشای آن حتی برای نوجوانان هم تلخ و اندوهناک است و احتمالاً این انیمیشن را به شکلی ساخته‌اند که مخاطب و بیننده‌ی اصلی آن بزرگ‌سالان باشند.

«پروانه» شخصیت اصلی و قهرمان داستان با کوتاه کردن موهایش و پوشیدن لباس پسران وارد دنیای مردانه و خشن زندگی آن‌ها می‌شود و تلاش می‌کند در دل سیاهی و ناامیدی آن شهر، شعله‌ای باشد و نور امید را به خانواده‌اش هدیه دهد.

طالبان الگوی دین نیستند

همان‌طور که می‌دانیم اعتقادات و نظرات طالبان در افغانستان اگر چه در ظاهر شباهت‌هایی به دین اسلام دارد؛ اما در بسیاری موارد با نظر قرآن و احکام الهی فرق دارد و آن‌ها نمی‌توانند نام خود را مسلمان بگذارند و چنین ظلم و ستمی به زنان افغان و حتی مردان کنند. سازندگان این انیمیشن هم با شناخت و آگاهی از این موضوع سعی کرده‌اند بین نظرات طالبان و دین فرق بگذارند. هر چند برخی چنین اعتقادی ندارند و می‌گویند این تفاوت به شکل روشن و شفافی در فیلم دیده نمی‌شود؛ اما واقعیت این است که اگر سازندگان این اثر قصد داشتند طالبان را نماینده و الگوی دین اسلام نشان دهند حتماً در بخش‌های مختلف اثر این را نشان می‌دادند و مردم دنیا را از دین اسلام و مسلمانان می‌ترساندند که در فیلم چنین چیزی دیده نمی‌شود و نویسنده و کارگردان بیش از هر چیزی سعی دارند به روایت قصه بپردازند و دشواری‌های زندگی پروانه و ماجرای نجات پدرش را به تصویر بکشند.

قصه در قصه

در انیمیشن «نان‌آور» شخصیت پروانه یک قصه تعریف می‌کند درباره‌ی دهکده‌ای کوچک و افسانه‌ای که مردمش همه کشاورز هستند و از برداشت محصولات‌شان بسیار خوش‌حال‌اند تا این‌که هیولاهایی وحشتناک از دل کوه‌های هندوکش به آن‌ها حمله می‌کنند و بذرهای آن‌ها را می‌برند. در میان مردم غمگین و ناامید، پسرکی خوش‌بین و امیدوار سعی می‌کند به کوه برود و هیولاها را از بین ببرد و بذرها را پس بگیرد.

این قصه در بخش‌های مختلف انیمیشن روایت می‌شود و آرام آرام پیش می‌رود تا در پایان فیلم، هر دو قصه (ماجرای پروانه و نجات خانواده‌اش و ماجرای پسرک در جنگ با هیولاها) با هم به سرانجام برسند.

این کار نویسنده بسیار هوشمندانه بوده، چرا که در ابتدای قصه‌ی اصلی، یعنی ماجرای پروانه و قصه‌ی پسرک، هر دو با هم ارتباط خوبی دارند و هر دو یک پیام را به بیننده منتقل می‌کنند و آن هم امیدواری در دل تاریکی و اندوه است. دوم این‌که قصه‌ی پسرک و جدال با هیولاها در بخش‌های مختلف فیلم باعث جذابیت و هیجان بیش‌تر شده و مخاطب را تا پایان، جلوی فیلم نگه می‌دارد و در مجموع کمک زیادی به اثر کرده است.

انیمیشن دو بعدی و هنر کارگردانی

در روزگاری که انیمیشن‌های سه بعدی و کامپیوتری با تصاویری شبیه به واقعیت، بیننده را جذب رنگ و لعاب و جزئیات دیدنی خود کرده است، ساختن یک انیمیشن دو بعدی به سبک نقاشی و گرافیک بسیار ساده می‌تواند این خطر را به همراه داشته باشد که بیننده، علاقه‌ی چندانی به تماشا نشان ندهد؛ اما انیمیشن «نان‌آور» با این حال بسیار زیبا به تصویر کشیده شده است. جزئیات دقیق و توصیف‌های واقعی از محیط و صحنه‌ی فیلم در کنار شخصیت‌پردازی‌های بسیار زیبا و باورپذیر باعث شده مخاطب هیچ کمبودی در تصاویر فیلم احساس نکند. نوع پوشش و لباس‌های مردم، دیوارهایی که جای گلوله روی آن‌ها باقی مانده، بازار دست‌فروشان و کوچه پس کوچه‌های تاریک و ترسناک کابل و حتی تانک‌های سوخته و رها شده در بیابان، همه و همه جزئیات درست و دقیقی از واقعیت را در خود دارند که بیننده را به فضای واقعی داستان می‌برد. زاویه‌ی دید و نگاه بیننده که در سینما با محل قرار گرفتن دوربین معین می‌شود در این انیمیشن بسیار هنرمندانه انتخاب شده است و این یعنی هنر کارگردان؛ کارگردانی که قبل از «نان‌آور» با انیمیشن جذاب «راز کِلز» خودش را به دنیای انیمیشن معرفی کرده بود.

CAPTCHA Image