10.22081/hk.2022.72981

هیچ‌جا خونه‌ی خود آدم نمی‌شه

هیچ‌جا خونه‌ی خود آدم نمی‌شه

نیروانا خلیلی- اراک

وای چه‌قدر خسته شدم، خوب شد گمش کردم. از دست این لاک قدیمی خلاص شدم. حالا می‌رم املاکی (ام لاکی) دنبال یه لاک جدید می‌گردم.

باید تاکسی بگیرم، نه الآن که دیگه لاک ندارم، پس سریع می‌تونم بدوم و به املاکی برسم.

روی در املاک لاکی درشت نوشته شده بود رهن، اجاره، خرید.

وارد شدم و گفتم: «سلام ببخشید! من دنبال یه لاک مد روز می‌گردم.»

املاکی گفت: «شما مجردید یا خانواده‌دار؟»

گفتم: «بنده مجردم، واسه چی می‌پرسید؟»

گفت: «آخه ما یک خوابه داریم، دوخوابه، ویلایی، آپارتمان چند طبقه. واسه اون‌هایی که کسی باهاشون زندگی می‌کنه یا تنها هستن.»

گفتم: «آهان متوجه شدم، من تنها هستم. هر چی لاک دارید لطفاً نشونم بدید.» و ما به سمت لاک‌ها راه افتادیم.

به لاک اول رسیدیم. گفت: «این مطب یک خانم دکتر بوده، از صبح این‌جا مریض داشته تا شب. خیلی هم وسواسی بوده و همش همه جا را تمیز می‌کرده، به نظرم برای شما مناسبه.» گفتم: «چه بلایی سرش اومده که رفته؟»

گفت: «بیچاره کرونا گرفته و عمرشو داده به شما.»

با ترس و لرز گفتم: «نه، نه، این‌جا کروناییه، بریم یه خونه‌ی دیگه.»

رفتیم به یه لاک دیگه. گفت: «این‌جا یه پیرمرد ۱۳۰ ساله زندگی می‌کرده.» گفتم: «چه اتفاقی براش افتاده؟ نکنه اونم کرونا گرفته؟»

گفت: «نه، خدا بیامرز مشکل کبد داشته.»

به در و دیوار خونه نگاه کردم. دیوارهای گچی ترک خورده و ستون‌ها رنگ رفته شده بودند.

گفتم: «مگه این‌جا مال چند سال پیشه؟»

گفت: «صد سال پیش، اصغر چمن‌زن این‌جا را درست کرده.»

گفتم: «اصلاً خونه نخواستیم، خسته شدم.»

املاکی گفت: «صبر کن یکی دیگه دارم که امروز صبح پیداش کردم. کوچیک و جمع و جور و مناسب خودته، بیا ببین.»

وای! باورم نمی‌شد. اون خونه‌ی من بود. همون لاکی که گمش کرده بودم. چه‌قدر به نظرم خوب اومد. تصمیم گرفتم برگردم همون‌جا.

از آقای املاکی تشکر کردم و مجبور شدم کلی پول بی‌زبون بهش بدم.

ولی بین خودمان بماند، هیچ‌جا خونه‌ی خود آدم نمی‌شه.

CAPTCHA Image