آدم فضایی

فاطمه انصاری‌پور- 15ساله- اصفهان

خیلی‌ها فکر می‌کنند آدم فضایی فقط یک موجود خیالی است و وجود ندارد، اما من مطمئنم که آن‌ها وجود دارند؛ چون خودم یکی‌شان را می‌شناسم و هر روز هم او را از نزدیک می‌بینم. می‌خواهید باور کنید، می‌خواهید نکنید یا فکر کنید خالی می‌بندم. من مطمئنم که او یک آدم فضایی است.

خیلی‌ها فکر می‌کنند آدم فضایی‌ها شکل خیلی عجیب و غریبی دارند. مثلاً سه‌تا چشم یا چهارتا دست دارند یا دوتا آنتن بلند روی سرشان سبز شده؛ اما این آدم فضایی که من می‌شناسم، دقیقاً مثل ما آدم‌هاست. همان‌طور که ما راه می‌رویم، حرف می‌زنیم و می‌خندیم، راه می‌رود و حرف می‌زند و می‌خندد؛ اما من و دوستانم هیچ‌وقت گول خنده‌هایش را نمی‌خوریم. چون مطمئنیم که همه‌ی این‌ها فقط یک پوشش ظاهری است و او در باطن همان آدم فضایی سنگدل خواهد بود.

هیچ‌کس هم جلویش را نمی‌گیرد که بپرسد: «ببخشید، احیاناً شما یک آدم فضایی شرور نیستید که آمده‌اید سیاره‌ی ما را تصرف کنید؟»

حالا هی شما بگویید من دروغ می‌گویم. بالأخره آن روز که هویت‌شان را فاش می‌کنند و زمین را تصرف می‌کنند، می‌فهمید که راست می‌گویم. هر چند آن موقع دیگر کار از کار گذشته است.

شاید بپرسید اگر این آدم فضایی این‌قدر شبیه آدم‌هاست، تو از کجا فهمیده‌ای که آدم نیست؟ خب، چندتا دلیل دارد. اول این‌که هیچ وقت غذا نمی‌خورد؛ یعنی هیچ‌کس تا به حال غذا خوردنش را ندیده.

بعد هم بدون این‌که خم به ابرو بیاورد تا خود ظهر ورجه وورجه می‌کند و حرف می‌زند و بعد غیب می‌شود؛ یعنی هیچ‌کس نمی‌فهمد که کجا رفته و چگونه رفته.

تازه، قدرت‌های ماوراء الطبیعی هم دارد. مثلاً بعضی وقت‌ها به آدم نگاه مخصوصی می‌کند و از چشم‌هایش یک نیروی نامرئی بیرون می‌آید که می‌خورد پس کله‌ی آدم و گردن آن آدم را کلاً از کار می‌اندازد. آن وقت سر آن آدم ناخودآگاه می‌افتد پایین و تا آدم فضایی نگاهش را از روی او برندارد، نمی‌تواند سرش را بلند کند و به جای دیگری به جز کفش‌هایش نگاه کند.

تازه، یک جور قدرت افسون‌گری هم دارد. همیشه همه‌ی شما را جوری افسون می‌کند که هر چه را بگوید بدون کم و کاست باور می‌کنید؛ حتی اگر من و همه دوستانم هم بگوییم که الکی می‌گوید و افسون‌تان کرده، توی گوش‌تان نمی‌رود که نمی‌رود.

بله پدر و مادر عزیزم! این نامه را برای‌تان نوشتم که اگر فردا این انشا را خواندم، صفر گرفتم و برای همیشه ناپدید شدم، بدانید که کار او بوده و من را به مقر سرّی‌شان برده تا ذهنم را پاک کند.