10.22081/hk.2022.72926

از تنگه هرمز تا هلسینکی

از تنگه هرمز تا هلسینکی

«چگونه دیالوگ‌ها ماندگار می‌‌شوند؟»

علی خانمرادی

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که در یک فیلم سینمایی یا حتی در سریال، تئاتر و داستان، یک دیالوگ بعد از مدت‌ها در ذهن تان باقی مانده و آن‌قدر زیبا و ماندگار بوده که به هیچ روشی نشود آن را از ذهن بیرون انداخت. در این یادداشت می‌‌خواهیم به این موضوع بپردازیم که چرا بعضی گفت‌و‌گوها ماندگارتر از بقیه هستند و راز ماندگاری آن‌ها چیست؟

بد نیست برای شروع، چند دیالوگ ماندگار در تاریخ سینما را ورق بزنیم و نمونه‌های موفق آن را انتخاب کنیم تا بعد علت جذابیت و ماندگاری آن‌ها را کشف کنیم.

- خب بهتره به چیزهایی که ندارم فکر نکنم، به جاش به چیزهایی که دارم فکر می‌‌کنم.

من یه عالمه امید دارم، بهتره به امید فکر کنم.

«پیرمرد و دریا 1990»

- ارنست همینگوی یه جایی نوشته: «دنیا جای بسیار خوبیه و ارزش جنگیدن داره

من با قسمت دومش موافقم...

«هفت 1995»

- مغز من هارد دیسک منه، عقل حکم می‌‌کنه که تنها چیزایی‌رو ‌توش بریزم که به دردم می‌‌خوره!

«شرلوک 2010»

هاردی: «فردا دم آفتاب اعداممون می‌‌کنن!»

لورل: «کاش فردا ابری باشه!»

«لورل و هاردی و پرونده قتل 1930»

پاتریک: «یه هواپیما از جنس طلا می‌‌خریم.»

باب اسفنجنی: «هواپیما از جنس طلا نمی‌تونه پرواز کنه!»

پاتریک: «ما دیگه پولداریم قوانین فیزیک‌رو ‌ما تأثیر نداره!»

«باب اسفنجی 2019»

همان‌طور که می‌‌بینید این دیالوگ‌ها واقعاً زیبا و به یاد ماندنی است؛ اما چه چیزی آن‌ها را در ذهن ما نگه می‌‌دارد؟ راز ماندگاری این نوع دیالوگ‌ها در مقابل مکالمه‌های معمولی و زودگذر چیست؟

برای پاسخ به این سؤال‌ها باید به مجموعه‌ای از دیالوگ‌های ماندگار تاریخ سینما دقت کنیم و ببینیم چه چیزی در اکثر آن‌ها مشترک است. این‌طور می‌‌فهمیم آن راز بزرگ چیست.

معمولاً نویسندگان فیلم‌نامه‌های موفق کسانی هستند که تجربه‌ی زیادی دارند و در زندگی‌شان اتفاقات زیادی را از سر گذرانده‌اند. وقتی مجموعه‌ی دیالوگ‌های ماندگار سینما را ورق می‌‌زنیم می‌‌بینیم آن‌ها یا از دردها و رنج‌های انسان می‌‌گویند یا درباره ی شادی و خوشبختی انسان‌ها حرف‌های حکیمانه می‌‌زنند. آن‌ها خوب می‌‌توانند فلسفه را وارد گفت‌وگوهای عامیانه ی مردم کنند و رازهای ماندگاری را مثل خطوط کف دست‌شان می‌‌شناسند.

هنر دیالوگ نویسی برای فیلم‌نامه نویسان و نمایش‌نامه‌نویسان از نان شب هم واجب تر است. آن‌ها باید بدانند چگونه از دیالوگ‌ها استفاده کنند تا هم با دیالوگ‌ها شخصیت پردازی کنند، هم زمان و مکان را غیرمستقیم به بیننده معرفی کنند و هم قصه و ماجرای اصلی را پیش ببرند.

دیالوگ خوب و ماندگار در سینما و ادبیات حاصل نگاه عمیق و معنادار نویسنده است. گاهی خود فیلم و ماجرای اصلی چندان خوب ساخته و پرداخته نشده؛ اما دیالوگ‌های درخشانی در آن وجود دارد.

بهرام رادان در کلی از فیلم‌هایش که نویسندگی آن را مهیار شاهرخی و مصطفی کیایی به عهده داشته‌اند، می‌‌گوید:

«آدما بدون غذا بیست روز دووم می‌ارن، بدون آب دو روز، بدون اکسیژن چند دقیقه؛ اما بدون امید لحظه‌ای دووم نمیارن. کسی که امید به زندگی‌رو ‌به آدم می‌ده بیش‌ترین لطف‌رو ‌در حقش کرده.»

یا یک دیالوگ معروف و ماندگار هست که در فیلم درباره الی از زبان شهاب حسینی گفته می‌‌شود و در تاریخ سینمای ایران ماندگار می‌‌شود:

«یه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است...»

یک دیالوگ زمانی ماندگار می‌‌شود که نویسنده ی آن به شناخت کاملی از آدم‌ها و علاقه مندی‌های‌شان رسیده باشد و بداند چه کلامی را در چه زمانی و کجا بیان کند تا بر دل و روح مخاطب بنشیند. معمولاً دیالوگ‌هایی موفق و ماندگارند که نویسنده، نیاز مخاطب را بداند و برطرف کند؛ مثل تشنه‌ای که برایش آب گوارا مهیا کرده باشیم.

موضوعات مهم انسانی مثل عشق و آرزو، حسادت، امید، تنهایی و آزادی و بسیاری احساسات و مفهوم‌های اخلاقی می‌‌توانند بهانه‌ای باشند برای یک جمله ی عمیق و ماندگار که در قالب دیالوگ از زبان شخصیت‌های فیلم بیان می‌‌شوند. تنها کافی است بدانیم در چه زمانی دیالوگ را بر زبان شخصیت بگذاریم تا تأثیرش برای سالیان سال بر بیننده باقی بماند. به چنین دیالوگ‌هایی که همه ی انسان‌ها در همه‌جای جهان با آن ارتباط خوبی برقرار می‌‌کنند «دیالوگ‌های جهانشمول» می‌‌گویند یا مفهوم و موضوعی که درباره‌ی آن گفت‌و‌گو می‌‌کنیم در هر کجای جهان قابل فهم است. مثلاً آزادی و عشق و صلح و مهربانی و... در تمام جهان وجود دارد و جنگ در همه جای دنیا موضوعی غم‌انگیز و نفرت‌انگیز است پس می‌‌توان در مورد این مفهوم‌های جهانشمول(یعنی شامل همه جای جغرافیای جهان می‌‌شود) حرف زد و خیالت راحت باشد مردم دنیا احساس تو را می‌‌فهمند و با تمام وجود درک می‌‌کنند.

راز ماندگاری یک دیالوگ در نوع نگاه نویسنده نهفته است؛ در شناخت او از جهان اطرافش و شیوه و زمان بیان کردنش از زبان شخصیت. اگر نگاه ما نگاه نو و تازه‌ای به موضوع باشد(و حرف تکراری نزنیم) و درک و شناخت دقیقی از موضوع داشته باشیم، کارمان برای نوشتن دیالوگ‌های ماندگار سخت نیست. تنها کافی است زمان و شیوه درستی انتخاب کنیم تا دیالوگ مان در دهان شخصیت چنان بدرخشد که سال‌های سال کسی آن را فراموش نکند مثل دیالوگ فیلم‌های علی حاتمی که هرگز قدیمی نمی‌شوند و ارزش خود را از دست نمی‌دهند و به اصطلاح  تاریخ انقضا ندارند. مثل دیالوگ‌های تارنتینو و فرانسیس فورد کاپولا که بیننده‌ی‌شان از تنگه هرمز و بندرعباس تا روستایی اطراف قاهره در مصر و پیرمرد کفاشی در حاشیه ی شهر هلسینکی در فنلاند و کشاورزی در جنوب توکیو و حتی یک قاچاق چی قهوه در شمال سائوپائولو برزیل می‌‌توانند از دیدن و شنیدن دیالوگ‌های‌شان سالیان سال لذت ببرند و برای هم‌دیگر بازگو کنند.

CAPTCHA Image