10.22081/hk.2022.72922

عمه جانم- آهنگ عاشورا- منت گذاشتی- دوچرخه- احترام نماز- مهمان

موضوعات

عمه‌جانم

منیره دشتی

دست روی سرم کشید عمه

دردهایم چه‌قدر کم‌تر شد

صورت عمه را که بوسیدم

لبم از اشک‌های او تر شد

 

توی چشمش نگاه کردم خوب

عمه زینب، شبیه بابا بود

بعد از رفتن عموعباس

عمه‌جانم چه‌قدر تنها بود!

 

زخم آن دست خسته‌اش را با

پاره‌ی چادر سرم (خودم) بستم

مثل حرف خودش به او گفتم

عمه‌جانم نترس من هستم!

 

 

آهنگ عاشورا

اکرم‌سادات هاشمی‌پور

درختان خشک، دریا زرد

زمین گرم است و شب غمگین

صدای طبل می‌آید

صدای نوحه‌ای غمگین

 

میان موج هیئت‌ها

تو را گم می‌کنم گاهی

اگر چه خوب می‌دانم

که تو روشن‌تر از ماهی

 

دلم بی‌تاب یک دشت است

دلم دل‌تنگ عاشورا

نلرزانده نگاهم را

مگر آهنگ عاشورا

 

دوچرخه

احمد خدادوست

من

سوار یک دوچرخه‌ام

یک دوچرخه‌ی قشنگ و خوش‌رکاب

 

کوله‌پشتی‌ام پر از

کتاب آفتاب

 

دارم از خودم عبور می‌کنم

لحظه‌های تازه را

مرور می‌کنم

 

این دوچرخه

نوجوانی من است

او تمام زندگانی من است

 

 

منت گذاشتی

مریم کوچکی

منت گذاشتی بر سر ما

که آهسته آهسته بیرون آمدی

با این همه قهر و بدقلقی ابرها

با این همه دود کارخانه‌ها

منت گذاشتی بر سر ما

که آهسته آهسته بیرون آمدی

با هجوم این کلاغ‌ها

و مزاحمت گاه و بی‌گاه کرم‌ها

منت گذاشتی بر سر ما

با روییدنت

ای گل سرخ کوچک

 

 

 

نماز

سمیرا معتمد‌جلالی

از شعاع چشمانت

صدای قلبت را می‌شنوم

وقتی آه می‌کشی

تمام آیینه‌ها

می‌شکند

نسیم، دست به دامن دریاست

و تو در عمق سکوت

به نماز می‌ایستی

CAPTCHA Image