گفتوگو با زبان خوش
سیدناصر هاشمی
1- تصویر یک انسان که مگسکش در دست دارد و یک پشه که روی پنجره نشسته.
حباب بالای سر پشه: بیا با زبون خوش مذاکره کنیم. تو مگسکش رو بذار کنار، من هم قول میدم جایی رو نیش بزنم که دستت برسه بخارونیش.
2- تصویر دو نفر که حسابی همدیگر را کتک زدهاند و زخمی، گوشهای افتادهاند.
حباب بالای سر یکی از آنها: خب دق دلمان خالی شد، حالا بیایید با زبان خوش گفتوگو کنیم.
3- تصویر دو نفر که در حال دعوا و کتککاری هستند و دو الاغ که ایستاده دارند آنها را نگاه میکنند.
حباب بالای سر الاغ: نچ نچ نچ اینا مگه زبون برای گفتوگو ندارن؟ اونوقت به ما میگن خر.
4- تصویر مردی که گردن خروسی را گرفته و او را بلند کرده و مقابل صورتش نگه داشته است.
حباب بالای سر مرد: با زبان خوش بهت میگم ساعت دو نصف شب آواز نخون.
5- تصویر دزدی که لباس راه راه پوشیده و چشمبند سیاه هم به چشمش زده و از سوی یک زن در حال کتک خوردن است.
حباب بالای سر دزد: دیدید زبون خوش حالیتون نیست. حتماً باید سلاح همراه داشته باشم؟
6- تصویر دو دانشآموز که کنار مدیر مدرسه ایستادهاند. چشم یکیشان از کتک سیاه شده.
حباب بالای سر دانشآموزی که کتک زده: آقا اجازه ما داشتیم با زبان خوش بهش توضیح میدادیم، خودش با کله زد توی مشت ما.
ارسال نظر در مورد این مقاله