کمیک استریپ
پرخاش نکن
نسیم داودیپناه
صحنهی اول
دختر نوجوان: «چرا روسری من رو بیاجازه برداشتی مهتاب؟»
میترا: «مهتابخانم خوبه منم بیاجازه بیام درِ کمد و کشوی تو رو باز کنم و هر چی دلم خواست بردارم؟»
میترا: «چرا فکر میکنی چون بزرگتری میتونی صاحب همه چی بشی؟ مامان خودش اون روسری رو داده به من.»
مهتاب: «میترا...!»
مهتاب: «آروم باش! چرا داد میزنی؟ اون سر دنیا که نیستم که صدات رو نشنوم...!»
صحنهی دوم
میترا: «نمیخوام بشینم... ولم کن!»
مهتاب: «خواهش میکنم... فقط چند دقیقه!»
مهتاب: «باور کن گمون میکردم اون روسری برای مامانه... وگرنه حتماً ازت اجازه میگرفتم.»
مهتاب: «میتراجونم... پیش از اینکه عصبانی بشی و پرخاش کنی، بهتره دربارهی چیزی که اذیتت کرده، بیایی و صحبت کنی... البته بدون دعوا!»
مهتاب: «از این به بعد هر کدوم از لباسای من که اندازهات هست، را میتونی بپوشی... البته به شرطی که تمیز و تا کرده بگذاری سر جاش. حالا هم پاشو برو که فردا امتحان دارم.»
ارسال نظر در مورد این مقاله