ایرانگردی
دوچرخهسواری در مرکز ایران– قورتان و کبوترخانه
قسمت چهارم
عدالت عابدینی
هر آدمی در زندگیاش، زمانهایی نیاز به تنهایی و دوری از هر شلوغی، هیاهو، صدا و حتی آدمها دارد. همین که با فراغ خاطر بنشیند و فکر کند. اصلاً نه! فکر هم نکند. خودش را در ابدیت رها کند و حس سکوت در هستی را با تمام وجودش لمس کند، یک نیاز است.
این حس یا در دل طبیعت ایجاد میشود یا در جاهایی مثل همین اقامتگاه بومگردی «بالابان قورتان» که الحق این اقامتگاه در میان قلعه، نه تنها حس خوش تنهایی را به آدم انتقال میدهد، بلکه کمی هم زرنگ باشید و قوهی تخیلتان را هم بالا ببرید، میتوانید سوار بر بال خیالات شوید و با عبور از تونل زمان به گذشته سفر کنید و سرکی هم به زندگی آدمهای آن زمان بکشید.
ولی اینکه یک خارجی از آن لنگهی دنیا بلند شود و به دنبال این حس به ایران بیاید و آن هم قلعه قورتان، قاعدتاً این سؤال به ذهن آدم خطور میکند که او چهطور اینجا را پیدا کرده است؟
آقای فاطمی خاطره را اینطور یادآوری میکند: «یک گردشگر فرانسوی چند سال قبل، گردشکنان سر از قورتان در میآورد. برای خوابیدن، از دروازه قلعه رد میشود و داخل قلعه با تجهیزاتی که خودش داشته، کَمپی به پا میکند و میخوابد. قلعهای که آن زمان اقامتگاهی هم نداشته است.
آنقدر این شب برایش خاطرهانگیز و رؤیایی بوده که بعد از سفر، به یکی از دوستانش، آن حس را تعریف میکند.
دوستش هم از شنیدن این خاطره، چنان هیجانزده میشود که بلیط هواپیما به مقصد تهران میگیرد و خودش را به قلعه میرساند تا او هم تجربهی مشابهی را داشته باشد.
آدمها چهقدر دنبال این نوع آرامش هستند. نه ماشین، نه ابزارهای ارتباطی جدید، نه تکنولوژی، نه اسبابهای راحتی و آسایش آنطور که باید نتوانستهاند آرامش حقیقی را برای آدمها بیاورند.
شب به وقت رفتن فاطمی از اقامتگاه، به او میگویم حتی فوارهی وسط حیاط را هم ببندد، نمیخواهم اصلاً صدایی بشنوم. تا میرود من هم میروم اتاقم. پلکهایم به شدت سنگینی میکنند!
***
صبح اولین کاری که انجام میدهم، بنا بر عادتم دوش صبحگاهی است با آب نسبتاً سرد.
آقای محمد اسماعیلی هم آنجاست. دعوت میکند برای صبحانه. تشکر میکنم و میگویم وقت تنگ است و باید بروم پیش آقای عباسی، دهیار روستا.
***
عباسی با توجه به جلسهای که ساعت ده دارد در فرصتی کم توضیحاتی را در مورد روستا و موقعیت و تاریخش میگوید. به شوخی آن را شیلی ایران مینامد. یک جورهایی هم قورتان با زمینهای کشاورزیاش مثل شیلی، باریکهای کنار آب است با این تفاوت که شیلی کنار اقیانوس قرار دارد و قورتان کنار زایندهرود.
عباسی با وجود اینکه جلسه داشت، با من به کبوترخانه و چند جای دیدنی روستا میآید؛ به گمانم یکی- دو ساعتی از جلسه عقب ماند!
قورتانیها با غرور خاصی از کبوترخانهیشان تعریف میکنند؛ دلیلش به سبک طراحی و به زنده بودنش بر میگردد.
کبوترخانه همانطور که از نامش پیداست محلی نگهداری کبوتر بوده است. تاریخ دقیق ساخت آنها مشخص نیست، ولی حداقل هفتصد سال قدمت دارند و در جاهای مختلف ایران هم به صورت پراکنده وجود داشتهاند.
کبوترخانهها سه فایدهی خیلی مهم داشتند: یکی اینکه از کود این پرندگان، برای صیفیجات، مثل هندوانه و خربزه استفاده میکردند. دوم اینکه کبوترها در آنجا جمع میشدند و چون غذای کافی داشتند، به مزارع کشاورزی دیگر آسیبی نمیرساندند و سوم استفاده گوشت خود کبوترها بوده است.
اما معماری کبوترخانه خیلی شگفتانگیز و منحصربهفرد و خاص بوده است. معماران آن زمان با امکانات بسیار اندک و شرایط محدود کبوترخانههای بینظیری را در نوع خود میساختند.
این کبوترخانهها بسان کندویی برای زنبور عسل بودند.
بیشتر کبوترخانهها شکل استوانهای دارند با قطر 5 تا 10 متر و ارتفاع 10 تا 20 متر. در برج بزرگ تا 5 هزار لانه هم وجود داشته است.
در دیوارهی بدنه از کاهگل استفاده میکردند که مانع از زاد و ولد حشرات موزی مثل ساس و کنه میشدند و باریکهی سفیدی از گچ به دور کبوترخانه بوده که مانع از بالا رفتن مار میشده است.
تهویهی مناسب برای فصول مختلف سال به خصوص زمستان و تابستان بوده است.
نور باید به گونهای میبود که پرندگان در پیدا کردن آشیانهیشان به مشکلی بر نخورند.
خلاصه اینکه کسی که در کار ساخت کبوترخانه بوده باید به انواع علوم از فیزیک گرفته تا جانورشناسی و... آشنایی داشته باشد.
اما معماری کبوترخانهی قورتان، به خاطر چند وجهی بودنش، از دیگر کبوترخانهها متمایز شده است. کبوترخانهها معمولاً به شکل استوانه هستند، ولی این کبوترخانه دوازده ضلع دارد.
***
بعد از دیدار از کبوترخانه، به یکی از برجهای مرمت شدهی قلعه میرویم که دروازه ورودی قلعه هم از همانجاست. از آن برج کل قلعه دیده میشود.
در قلعه در زمان رونقش 70 خانوار زندگی میکردند. بازار و کاروانسرا و حمام و خانقاه داشته است. بیرون قلعه هم مسجد ایلخانی داشته و کبوترخانهای منحصربهفرد.
ارسال نظر در مورد این مقاله