حالا اصلاً طنز به چه دردی می‌خوره؟

10.22081/hk.2022.72594

حالا اصلاً طنز به چه دردی می‌خوره؟


حالا اصلاً طنز به چه دردی می‌خوره؟

علی باباجانی

این چه سؤالی است؟ تو بگو چه چیزی به درد نمی‌خورد. آن را به من «نوشان» بده. حتی یک «چُب» از زمین برداری یا برنداری، باز به درد می‌خورد. مثلاً با این تکه «چب» می‌توانی یک مورچه را اذیت کنی یا با آن یک گوش‌پاک کن درست کنی. پس این‌که طنز به چه دردی می‌خورد، جای سؤال ندارد. اصلاً به من «نوشان» بده منظورت از این سؤال چی بود؟ جناب‌عالی مأموری؟ پس چرا می‌پرسی؟ من که مشکلی ندارم برای جواب دادن به این سؤال.

اصلاً این طنز چی چی هست؟

برای این‌که بدانیم طنز چی هست، نظر چند تا از صاحب‌نظران بزرگ طنز ایران و جهان را به ترتیب اولویت می‌گویم. حالا مهم نیست که اسم‌شان چی هست؛ فقط مهم حرف‌های‌شان است.

صاحب‌نظر شماره‌ی 1: این صاحب‌نظر که مزرعه‌ی پرورش جوجه‌تیغی دارد و خودش هم موهای تیغ‌تیغی دارد، می‌گوید: «طنز مثل لبه‌ی تیغ است. چیزی را می‌شکافد و باعث می‌شود که صاحب شکاف، آن را بخیه کند. خونی که از شکاف بیرون می‌آید، باعث سلامتی می‌شود.»

واقعاً فهمیدید که آقای جوجه‌تیغی چی گفت؟ من‌ که متوجه نشدم.

صاحب‌نظر شماره‌ی 2: او که در تزریقاتی کار می‌کند و قبلاً خیاط بوده، می‌گوید: «طنز مثل سوزن زدن به آدم‌هاست. سوزش دارد، ولی بعد خوب می‌شود. اگر این سوزن نباشد، آدم باید برود عمل جراحی کند تا خوب شود.»

صاحب‌نظر شماره‌ی 3: طنز یک نوع شیرین‌کاری است. که آدم طناز از کارش لذت می‌برد و کارش برایش جدی است، ولی دیگران از کار او به خنده می‌آیند.

مثلاً در قصه‌های مجید، مجید از شعر گفتن و خواندن لذت می‌برد و فکر نمی‌کند که کار طنزی می‌کند؛ اما برای دیگران این کار خنده‌دار و طنز است. خاصیت آن برعکس شیرینی است. در شیرینی‌فروشی آقا یا خانم قناد، با لذت و جدیت موجود طنزآمیزی به اسم شیرینی درست می‌کند؛ اما ذوقش را مشتری‌ها می‌برند و از آن شیرینی به وجد می‌آیند.

صاحب‌نظر شماره‌ی 4: آقای بانکی است. به نظر او: «طنز مثل پول است. پول، زشتی و زیبایی آدم‌ها را بیش‌تر نشان می‌دهد. مثلاً یک آدم میلیاردر اگر ده میلیون به جایی کمک کند، همه به‌به و چه‌چه می‌کنند؛ اما اگر کسی که همه‌ی سرمایه‌اش ده هزار تومان است و هزار تومان کمک کند، همه اَه‌اَه و نُچ‌نُچ می‌کنند. طنز هم همین است. یک صفت بد آدم را آن‌قدر بزرگ می‌کند که آدم خجالت می‌کشد.»

می‌بینید؟ هر کسی از طنز یک تعریفی دارد. هیچ‌کس نمی‌تواند تعریف درستی از طنز بکند؛ مثل این است که بپرسی شعر یعنی چه، یا این‌که رؤیا یعنی چه؟

از تعریف طنز می‌گذریم و برمی‌گردیم به همان سؤال اول. طنز به چه دردی می‌خورد؟

فرض کن یک آدم جدید، وارد شهرتان شده است. او با دیدن شهرتان چیزهایی را می‌بیند که از تعجب شاخ در می‌آورد. وقتی آن شاخ را دیدید، می‌فهمید که یکی از فایده‌های طنز، ایجاد شاخ در سر انسان است. از او می‌پرسید که چرا شاخ درآوردی؟ او هم جواب می‌دهد: «این چه شهری است شما دارید؟ ورودی شهر پر از زباله‌ است. در و پیکر خانه‌ها بی‌رنگ و رو است. مردم شهرتان خسیس هستند و...»

این در حالی است که آدم تازه‌وارد، یک تکه زباله را روی زمین دیده، یا یک در را بی‌رنگ‌ و رو دیده، یا یک نفر با او خوب تا نکرده و خِسّت به خرج داده.

آن‌وقت می‌فهمید که طنز واقعی یعنی این. طنز عیب‌های کوچک شهر را بزرگ نشان می‌دهد.

حالا از شهر که بگذریم، طنز عیب آدم‌ها را هم بزرگ نشان می‌دهد؛ چه کلامی و چه تصویری. مثلاً کاریکاتوریستی لب یک آدم پرحرف را کلفت و آویزان می‌کشد تا به مخاطب بفهماند که این بشر چه‌قدر... می‌زند. ببخشید! چه‌قدر زیاد حرف می‌زند.

البته طنز خوبی‌ها را هم بزرگ نشان می‌دهد. مثلاً کسی از مهربانی کسی خوشش می‌آید و می‌گوید: «فلانی کمپوت مهربانی است.»

آدم عاقل از طنز نباید ناراحت شود؛ چون می‌تواند از این طریق خودش را اصلاح کند؛ البته بعضی از طنازان، نامردی نمی‌کنند. به جای طنز از لودر استفاده می‌کنند و راحت از روی کسی که می‌خواهند خرابش کنند، رد می‌شوند.

ما با طنز می‌توانیم از چیزی، کسی یا موقعیتی انتقاد کنیم و عیب آن را بزرگ نشان بدهیم تا از این راه آن عیب برطرف شود. طنز هر چند برای بعضی‌ها صدای گوش‌خراشی دارد؛ اما برای بعضی‌ها صدای بیدارکننده است. این مهم است که بدانیم طنز به چه درد می‌خورد. اگر به طنز نگاه خوبی بشود، خیلی چیزها و خیلی از کارهای نادرست، درست می‌شود.

امیدارم که با «طنز»، خود را «طنزیم» کنیم و از شنیدن شوخی‌هایی که درباره‌ی ما می‌شود، ناراحت نشویم. شاید همین شوخی باعث اصلاح ما بشود. راستی برگردیم به آن «چُب». «چُب» را برداشتی، چه کارش کردی؟

CAPTCHA Image