سرمقاله
در سالی که گذشت چه کارهایی را انجام ندادیم؟
هادی خورشاهیان
این سؤال همینطوری به خودی خود یک مقداری ایراد دارد؛ یعنی انگار بهتر است در پایان هیچ سالی این سؤال را از خودمان نپرسیم، ولی الآن کاری است که شده و سؤال را پرسیدهایم و حتماً باید به آن جواب هم بدهیم. مجبوریم، مجبور، میفهمید؟
ایراد این سؤال این است که منفی است. نه فقط از نظر زبانی و به خاطر فعل ترکیبی انجام ندادن، بلکه بیشتر به دلیل ذهنی بودن ایراد. ذهن آدم درگیر این موضوع میشود که کاری یا کارهایی باید انجام میشده و نشده است.
به نظر میرسد که درستش این شکلی باید باشد که ما اوّل سال کارهایی را برای انجام دادن در طول سال مشخّص کردهایم و حالا در پایان سال میخواهیم ببینیم آنها را انجام دادهایم یا نه. مثلاً میخواستهایم سیصدتا کتاب بخوانیم. حالا به فهرستمان که نگاه میکنیم، میبینیم دویست تا بیشتر نخواندهایم. الآن واقعاً کاری را که میخواستهایم انجام ندادهایم؟ انجام نشده چون سیصدتا نیست؟ پس تکلیف آن دویست تا کتابی که خواندهایم چه میشود؟ خُب اینجا بیاییم فکر کنیم کاری را که میخواستهایم انجام دادهایم. اینجوری خیلی بهتر است. به جان خودمان!
حالا برویم سراغ یک زاویهی دیگر. حالا که سال تمام شده میبینیم مثلاً دوتا مسافرت رفتهایم که از تویش کلّی خاطره در آمده است. خُب تا اینجایش را قبلاً یعنی همان اوّل سال هم پیشبینی کرده بودیم. دوتا مسافرت در نظر داشتیم که قاعدتاً از تویش خاطرهی خوب هم درمیآمد. حالا توانستهایم از این دوتا سفر دوتا داستان کوتاه هم دربیاوریم که قرار است در مجلّه چاپ شود. خُب پس تا اینجا دوتا داستان از برنامه جلو هستیم. در یکی از سفرها هم با یک خانواده آشنا شدیم که مهاجرت کرده بودند و بعد از سالها برگشته بودند به ایران و کلّی از آنها نکتههای عمیق یاد گرفتیم که به دغدغهی ما برای مهاجرت کردن یا نکردن پایان داد. این هم در برنامهریزیهای سفرمان نبود. از این زاویه که نگاه کنیم میبینیم در طول سال به اندازهی کارهایی که طبق برنامه پیش نرفته و انجام نشده، کلّی کار هم فراتر از برنامهریزی انجام شده است.
اصلاً بیایید اجازه بدهیم آخر سال خیلی چیزها را محاسبه نکنیم. اصلاً بعضی چیزها را واقعاً هم نمیشود محاسبه کرد. قد و وزن را میشود، ولی مهربانی را نمیشود. میتوانیم حساب کنیم ببینیم امسال همهی درسهایمان را بیست گرفتیم یا نه، ولی واقعاً نمیدانیم چهقدر به دانشمان اضافه شده است، چهقدر به اعتمادبهنفسمان، چهقدر به احترامی که دیگران برایمان قائلاند یا ما برای آنها.
بعضی چیزها را نباید سالانه محاسبه کرد. باید دفعه به دفعه محاسبه کنیم. مثلاً اگر داریم زبان میآموزیم، دفعه به دفعه به معلوماتمان اضافه میشود. زبان مثل امتحان آخر سال نیست که نتیجهاش در پایان سال معلوم شود و یک کلاس برویم بالاتر. زبان را باید جلسه به جلسه در نظر گرفت و آن را تا پایان عمر هم ادامه داد. حالا ممکن است یک سال در یک آزمون بینالملی قبول نشویم. خُب نشویم. دانشمان که نپریده است. سال بعد را هم که از ما نگرفتهاند. کنکور هم همینطوری است. یعنی اگر امسال کنکور قبول نشدهایم دیگر دختر باهوش بابا و پسر بازیگوش مامان نیستیم؟! به نظر میرسد که هستیم. قدیمترها که اینطوری بود!
واقعاً برای محاسبهی بعضی چیزها تا آخر سال صبر نکنیم. مثلاً خودِ ما الآن در همین مدّتی که داریم این مطلب را مینویسیم تأثیر این نوشته را در خودمان احساس میکنیم! الآن در این جای مطلب، اصلاً آن آدمی نیستیم که در آن جای مطلب بودیم! واقعاً هم نمیدانیم چه حرفهایی را زدهایم و چه حرفهایی را نزدهایم. به همین دلیل اصلاً حسّ بدی نداریم که چرا یادمان رفت این را بنویسم و آن را ننویسیم. از این جای انشاء نتیجه میگیریم علیرغم همهی برنامهریزیها، برای وجود شریف خودمان بیشتر از برنامهریزیها ارزش قائل شویم. برنامهها و نتیجهها برای این به وجود آمدهاند که ما را خوشبخت کنند، نه اینکه زبانمانلال کلّی ناراحت شویم که چرا امسال به خطّ پایان این موضوع نرسیدیم. مهم این است که از خطّ شروع خیلی فاصله گرفتهایم. حالا بیستونهم اسفند نشد، سیزدهم فروردین به خطّ پایان میرسیم. اصلاً کمی استراحت میکنیم و بعداً به خطّ پایان میرسیم. خطّ پایان را که پاک نمیکنند. خطّی که کشیده شد دیگر پس گرفته نمیشود. باور کنید.
ارسال نظر در مورد این مقاله