باید صدایش زد همیشه
فاطمه نقیزاده (کاشانی)
دیگر نباید منتظر ماند
باید صدایش زد همیشه
باید به دنبالش بگردیم
از قاصدکها
باید سراغش را بگیریم
شاید بیاید با نسیمی
صبح فردا
وقتی بداند که
فراموشش نکردیم.
آفتاب زندگی
عبدالله علیپور
دیده فرش راه توست
تکسوار سبزپوش
خشک شد زمین بیا
ای بهار سبزپوش
باغ را مچاله کرد
گرمسیر تشنگی
ای زلال آبها
در کویر تشنگی
بی حضور روشنت
دست لحظهها تهیست
چشم مهربان تو
آفتاب زندگیست
کی تمام میشود؟
روزهای انتظار
باز میوزد عطش
لطف کن بیا ببار
روز دیدن خورشید
عبدالرضا صمدی
روزی از راه دور میآید
او که از حال ما خبر دارد
از نگاهش امید میبارد
شال خورشید بر کمر دارد
باز میآید و به کوهستان
آبشار سرود میریزد
دانه دانه چراغ گلها را
از سر شاخهها میآویزد
با سلامش دریچهای از نور
میشود باز و میتپد آرام
میشود روز دیدن خورشید
میرسد باز بهترین ایام
فصل نرگسهای زرد
ریحانه نوری
در کویر انتظار
ناگهان باران گرفت
شاخهی سبز امید
شد شکوفا، جان گرفت
فصل نرگسهای زرد
در چمنزاران رسید
رنگ رنگ و شادمان
نیمهی شعبان رسید
کوچهها را ریسه زد
خنده بر لبها کشید
روشنی صبح را
بر دل شبها کشید
قالی رنگینکمان
از زمین تا آسمان
پهن شد بر مقدم
مهدی صاحب زمان
میلاد سه نور
امین بهاریزاده
ماه شعبان آمده
ماه شادی، ماه شور
ماه میلادِ بهار
جشن میلاد سه نور
میچکد باران گُل
بر سر اهل زمین
روز میلاد حسین
سومین خورشید دین
آمد آنکه در جهان
بذر نور و خنده کاشت
جانمازِ سادهاش
عطرِ یاس و پونه داشت
کوچهها آذین شدند
با صدای پای عید
فصل رویشهای نو
نیمهی شعبان رسید
ارسال نظر در مورد این مقاله