چرا گفت‌وگوهای‌مان تبدیل به دعوا می‌شود؟

10.22081/hk.2022.72472

چرا گفت‌وگوهای‌مان تبدیل به دعوا می‌شود؟


چرا گفت‌وگوهای‌مان تبدیل به دعوا می‌شود؟

زینب ایمان‌طلب

اولش با یک سؤال شروع می‌شود یا یک جمله‌ی کوچک؛ اما آخرش شانس بیاوریم کسی باشد قبراق و جان‌دار و چابک که بتواند ما را از هم جدا کند در حالی که یقه‌ی هم‌دیگر را چسبیده‌ایم و درز لباس‌های‌مان به هم‌دیگر نیشخند می‌زنند. گاهی هم گفت‌وگو به دعوا منجر نمی‌شود و ظاهراً همه چیز به خیر و خوشی می‌گذرد؛ اما در واقع جنگ پنهان رخ داده است که به شکل زیر آب زدن و غیبت و بدگویی پشت سر یک‌دیگر خودش را نشان می‌دهد.

چه‌طور شد که این‌جوری شد؟ چی شد که یک حرف زدن ساده بالا گرفت و به دعوایی آتشین بدل شد؟

مواد لازم برای این‌که دو طرف در گفت‌وگو رفیق بمانند و چند کلمه و جمله روابط انسانی را خدشه‌دار نکند، چیست؟ چه کنیم که هم حرف بزنیم هم آخرش به دل‌خوری ختم نشود؟ اصلاً در تاریخ بشر گفت‌وگویی را سراغ دارید که آخرش دو طرف گفت‌وگو هم‌چنان دوست بمانند و دعوای‌شان نشود؟

چه چیزهایی روند گفت‌وگو را ناامن می‌کند؟

ساکت باشید!

موقع حرف زدن طرف مقابل‌تان، سکوت کنید و به حرف‌هایش گوش بدهید. ساکت بودن با حرف نزدن فرق می‌کند. گاهی شما سکوت کرده‌اید؛ اما گوش نمی‌دهید. به اصطلاح سکوت درونی ندارید. ذهن‌تان شلوغ است. مدام دنبال این هستیم یک‌جوری جوابش را بدهیم. یک‌جوری حرف‌هایش را رد کنیم. گاهی به این فکر نمی‌کنیم که گاهی اصلاً فقط باید بشنویم... فقط شنیدن و نیازی نیست در هر زمینه‌ای و برای هر سؤالی ما هم حرفی برای گفتن داشته باشیم.

پیش‌فرض‌ها را بریزید دور

زمان گفت‌وگو ذهن‌تان را از پیش‌فرض‌ها خالی کنید. پیش‌فرض‌ها میله‌های بلندی هستند که دور ادراک‌تان می‌کشید و اجازه نمی‌دهید تا حرف طرف مقابل را خوب فهم کنید. پیش‌فرض‌ها یعنی چی؟ یعنی قبل از این‌که طرف حرفش را بزند از نوع پوشش، سطح تحصیلات، موضوع صحبت، مکان ارائه‌ی صحبت و پیش‌فرض‌هایی که از فرهنگ و سطح سواد و محیط زندگی خودتان به وجود آمده است، قضاوت‌هایی می‌کنید و همین قضاوت‌ها باعث می‌شود نتوانید صحبت‌های طرف مقابل را بشنوید. مثلاً چون این پیش‌فرض را دارید که یک دختر نمی‌تواند در مسائل فنی اظهارنظر کند، ممکن است حرف‌های او را برای رفع مشکل لپ‌تاپ، نشنوید یا اگر یک معلم فیزیک درباره‌ی نوشته‌ی ادبی‌تان اظهارنظر کند شما حرفش را به هیچ می‌گیرید؛ چون پیش‌فرض‌تان این است که فرمول‌های فیزیک کجا و ادبیات کجا!

از بالا به پایین نگاه نکنید

گفت‌وگو برای یاد گرفتن است. همیشه که نباید بقیه از شما یاد بگیرند! چیزهای زیادی وجود دارد که شما می‌توانید از بقیه بیاموزید. اولین قدم در مسیر دانستن این است که بدانیم که نمی‌دانیم. یکی از راه‌های دانستن گفت‌وگو است. پس کمی تواضع به خرج بدهید، غرور عزیزتان را کنترل کنید و ورودی‌های ذهن‌تان را برای یاد گرفتن باز کنید. گاهی که حرف زدن‌های‌مان به دعوا تبدیل می‌شود به این خاطر است که نمی‌خواهیم در مسیر گفت‌وگو از دیگران چیزی یاد بگیریم. دل‌مان می‌خواهد دست بالا را داشته باشیم و ما پیروز میدان نبرد کلامی باشیم. در حالی که گفت‌وگو میدان نبرد نیست، محفل دوستی است. گفت‌وگو یک ارتباط هم سطح است. قرار نیست کسی از موضع برتر به دیگری نگاه کند و دیگری را پایین‌تر از خودش بداند. اگر در گفت‌وگویی یکی از طرفین احساس کرد حق، تمام و کمال با اوست این سرآغاز یک جنگ بزرگ است. اصلاً اگر یک طرف همیشه خود را برحق بداند هیچ‌گاه گفت‌وگویی شکل نخواهد گرفت.

کلمه‌ها را کادوپیچ کنید

وقتی گوینده هستید از کلمه‌های تند و تیز استفاده نکنید. کلمه‌ها و جمله‌هایی انتخاب کنید که احساسات مخاطب‌تان را تحریک نکند. از مواردی که می‌تواند یک گفت‌وگوی سالم را به میدان جنگ تبدیل کند، استفاده‌ی نامناسب از کلمه‌ها‌ست. این مسئله به این معنی نیست که خودسانسوری کنید یا حرف‌های‌تان را نزنید یا این‌که از ترس ناراحت شدن طرف مقابل حرف‌های‌تان را فرو بخورید. نکته این‌جاست که نظرتان را با کلمه‌های مناسبی بیان کنید. کلمه‌های مناسب و گرم و نرم برای گفت‌وگو استفاده کنید که کلمه‌های تند و تیز و برنده ارتباط بین فردی را به هم نریزند.

خودسانسوری نکنید

در روند گفت‌وگو خودتان را حذف نکنید. خودخوری نکنید. نظر واقعی‌تان را بیان کنید. فکر نکنید حالا این را بگویم طرف فکر نکند من بهمانم یا این‌جوری حرف نزنم احساس کند من فلان جورم.

خودسانسوری چگونه می‌تواند حرف زدن را به دعوا تبدیل کند؟ این‌گونه که شما خودسانسوری می‌کنید و درون واقعی‌تان را نشان نمی‌دهید و بعد متوقع می‌شوید که طرف مقابل‌تان آن‌گونه که شما فکر می‌کنید و مایل هستید عمل کند و این شروعی است برای این‌که هیچ وقت گفت‌وگوهای شفافی نداشته باشید. هیچ‌گاه درک نشوید و همیشه با بغض درونی و پیش‌فرض‌های غلط پای حرف زدن با دیگری بنشینید.

مغلطه نکنید

به جای استدلال کردن و دلیل منطقی و عقلی آوردن، بعضی‌ها در گفت‌وگو مغالطه می‌کنند. راست و دروغ را به هم ربط می‌دهند تا خودشان پیروز گفت‌وگو باشند؛ انگار میدان جنگ است! ماست و دروازه را به هم ربط می‌دهند تا نتیجه‌ای که خودشان می‌خواهند را بگیرند. (شباهت ماست و دروازه در این است که هر دو تاشو می‌بندند). جوری کلمه‌ها را کنار هم می‌چینند که نتیجه خاص ایشان از آن‌ها برداشت شود. مغالطات بر چند نوع هستند که با شناخت آن‌ها می‌توانید از این‌گونه گفت‌وگوها فرار کنید.

حالا برسیم به این سؤال که در تاریخ بشر گفت‌وگویی وجود دارد که آخرش دو طرف هم‌چنان دوست بمانند و دعوای‌شان نشود؟

این‌جور که تاریخ ذکر می‌کند شیوه‌ی انبیا و اولیا و معصومین گفت‌وگوی بدون تنش بوده است. آن‌قدر حضرات اهل گفت‌وگو بوده‌اند و آدابش را می‌دانسته‌اند که طرف به نیت دعوا هم که می‌آمده معصوم دعوا را به گفت‌وگو تبدیل می‌کرده و آخرش هم دوست‌ جون جونی هم می‌شدند. یا اگر طرف با ایشان دوست نمی‌شده حداقل دشمنی آشکارش را غلاف می‌کرده است.

در دنیای معاصر هم کمی بگردیم چنین انسان‌هایی را پیدا می‌کنیم. کسانی که شاید در اطراف شما هم باشند. کسانی که می‌شود یک دل سیر با آن‌ها حرف زد و از قضاوت، از دشمنی نترسید و مطمئن بود که طرف نگاه از بالا به پایین ندارد. اسم چندتای‌شان را برای‌مان بفرستید.

CAPTCHA Image