راههای جدید، فکرهای جدید
سیدسعید هاشمی
معلممان میگفت: «بچههای ژاپنی وقتی بیرون از خانه، با یکدیگر بازی میکنند، حواسشان هست که اگر در کوچه و خیابان به صورت اتفاقی، ضایعاتی پیدا کردند، هر کس سریعتر بدود و آن را بردارد تا بتواند با آن یک کاردستی زیبا بسازد.»
من چند روز بود که داشتم به بچههای ژاپنی فکر میکردم. با خودم میگفتم: «حتماً بچههای ژاپنی خیلی باهوشتر از ما هستند؛ یا شاید ضایعاتشان با ضایعات کشور ما فرق میکند؛ یا شاید در مدرسههایشان چیزهای بهتری به آنها یاد میدهند. یا شاید...»
امروز اینها را برای بابا گفتم. بابا خندید و گفت: «نه پسرم! ژاپنیها نه از تو باهوشتر هستند، نه مدرسههایشان با مدرسهی تو فرقی دارد و نه ضایعاتشان چیز دیگری است. موضوع این است که آنها یاد گرفتهاند از فکرشان استفاده کنند و دنبال راههای جدید باشند. تو هم میتوانی از فکرت بیشتر استفاده کنی و ببینی که راههای جدید زندگیات در کجاها پیدا میشوند.»
با ناامیدی گفتم: «اما من هیچ راه جدیدی نمیشناسم.»
بابا گفت: «چرا پسرم! همین حرفهایی که برای من زدی، نشان میدهد که تَخیُّل خوبی داری، بلدی توصیف کنی، کلمات را میشناسی، بیانت خوب است... اصلاً چهطور است همینها را بنویسی؟!»
من همینهایی را که شما دارید میخوانید، نوشتم و به بابا نشان دادم. بابا گفت: «بیا پسرم! دیدی؟ این هم یک راه جدید! تو میتوانی نویسندهی خوبی شوی. حتی بهتر از بچههای ژاپنی!»
ارسال نظر در مورد این مقاله