آنکه کُپی میکند، خودش بازنده است
گفتوگو با مجید خسروانجم (کاریکاتوریست)
سارا بهمنی
اعتراف میکنم که هر وقت قرار است با شخصی مصاحبه کنم، بال در میآورم. بهخصوص اگر شخصی باشد که به نحوی به هنر و ادب و فرهنگ ربط پیدا کند. میدانم قرار است خیلی چیزها یاد بگیرم و در کنارش بروم، کتابی بخوانم یا عکس و طرحی را نگاه کنم.
این بار مصاحبهی من با آقای «مجید خسروانجم» است. کاریکاتوریستی با آثاری جالب و دیدنی. آثارشان را دوباره دیدم و اینبار هم مثل دفعههای قبل از دیدنشان لذت بردم. آقای خسروانجم حسابی هم کتابخوان هستند.
یک مطلب دیگر دربارهی آقای خسروانجم این است که پسر نوجوانی به اسم «طاها» دارند که آنقدر روابطشان با هم خوب است که در برنامهی «خندوانه» همه برای پدرها دست زدند.
از خودتان برایمان بگویید؟
مجید خسروانجم هستم. متولد نوزده آبان 1357 بیمارستان لقمان حکیم تهران. در دبیرستان، رشتهی ریاضی فیزیک خواندهام. از دانشگاه هنر مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد طراحی صنعتی را دارم.
چهطور به دنیای کاریکاتور وارد شدید؟
بچه که بودم گلآقا و کیهان بچهها و طنز و کاریکاتور را میخواندم. کارتون و طنز را خیلی دوست داشتم؛ البته کارتون نه به معنی انیمیشن، همین چیزی که ما به اشتباه به آن میگوییم کاریکاتور، کارتون است. کاریکاتور یعنی کشیدن اغراقآمیز چهره؛ اما کارتون یعنی کشیدن اغراقآمیز موضوعات مختلف. در دی ماه 1372 طی یک سری اتفاقهای جالب اولین کاریکاتور را کشیدم و از همان موقع سعی کردم ایدهیابی کنم تا به امروز که تقریباً 27 سال گذشته است.
تکنیکتان در خلق آثار چیست؟
تکنیک خاصی ندارم. مداد، کاغذ، اسکن، رنگگذاری کامپیوتری. گاهی اوقات که میخواهم روی در و دیوار کار کنم تکنیک فرق میکند. مثلاً دیواری در کشور عراق بود که مجبور شدم با زغال کار کنم.
به جز کاریکاتور در چه زمینههای دیگری فعالیت دارید؟
مینویسم، کارگردانی میکنم، انیمیشن میسازم، تا سال 1392، دوازده سال در رادیو تهیهکننده و سردبیر بودم؛ کار تولید رادیو و پادکست میکردم که الآن دیگر انجام نمیدهم. معلم هستم. آشپزی خوب انجام میدهم.
از اینکه از کارهایتان کپی میشود، ناراحت نیستید؟
نه، ناراحت نیستم. آنکه کپی میکند، خودش بازنده است.
کتابهایی را برای خواندن به ما پیشنهاد میکنید؟
برای گروه سنی نوجوان خیلی کتاب درجهی یک هست. در اینستاگرامم در قسمت هایلایت خیلی کتاب معرفی کردهام. نوجوانان باید همهی جلدهای «قصههای خوب برای بچههای خوب» از مهدی آذریزدی را بخوانند. هر نوجوانی حتماً باید «شازدهکوچولو» خوانده باشد. «نهجالبلاغه» که کتاب فوقالعادهای است باید خوانده شود. کتاب «کلیات سعدی» هم گلستان و بوستان دارد و هم غزلیات فوقالعاده است. آهان! کتابهای هوشنگ مرادیکرمانی؛ «قصههای مجید»، «ته خیار»، «شما که غریبه نیستید»، «لبخند انار» و...
خلاق بودن را چه چیزی تقویت میکند؟
بچهها، معنویات، عبادت، مطالعهی زیاد، بازی چه کامپیوتری چه رومیزی. حل مسائل ریاضی به شدت عملکرد مغز را بهبود میبخشد. انجام کار با دستهای مختلف. مسیرها را عوض کردن؛ یعنی اگر هر دفعه از یک مسیری میروید به عمد از مسیر دیگری بروید.
در برنامهی «خندوانه» قرار شد یک جلسهی آموزشی همراه با خوردن کباب داشته باشید، خوش گذشت؟
رامبد بدقولی کرد و نیامد. نه دوربین داشتیم و نه کباب؛ اما کلاس برگزار شد. همانطور که قول دادم در شهرهای مختلف محروم برای بچههای کم بضاعت کلاس گذاشتم و بله خیلی خوش گذشت.
مهمترین نقطهی قوّت پسرتان «طاها»جان چیست؟
نقطهی قوّت زیاد دارد، نقطهی ضعف هم دارد؛ اما نقطهی قوّت برجستهاش این است که آدم مهربانی است. هر چه از مهربانیاش بگویم کم گفتهام. خدا را شکر محبت کردن را میداند و این خیلی خوب است.
از روابط پسر و پدریتان کمی برایمان میگویید؟
روابط خوبی داریم. بابای خوبی هستم. او هم بچهی خوبی است. فرق بین شوخی و احترام و صمیمی بودن را میداند. برای همین با هم کیف میکنیم. موتورسواری میبرمش، بازی میکنیم.
به یاد ماندنیترین خاطرهی کاریتان چه بوده است؟
کلی خاطرهی کاری دارم. دستفروشی کردهام. تلفنچی بودم. معاون انتشارات بودم. نامهرسان بودم. مسئول بخش ماکت یک شرکت بودم. مدیرهنری و گرافیست چند جا بودم. سردبیر و گویندهی رادیو بودم. معلم هم بودم و هستم. کارهای متنوعی داشتهام، نمیتوانم به یادماندنیترین را انتخاب کنم.
ما چندتا نوجوان علاقهمند به کشیدن کاریکاتور داریم. باید چهکار کنند؟
علاقه کافی نیست. باید روزی ده ساعت تمرین طراحی کنند. کلاسهای «خانهی کاریکاتور» را بروند که معمولاً در همهی شهرها هست و کمکم برسند به امضای شخصیِ قلمشان تا وارد عرصهی «کاریکاتور چهره» و «کارتون موضوعی» بشوند.
ارسال نظر در مورد این مقاله