چند لطیفه متناسب با آب و هوای سردسیری

10.22081/hk.2021.71741

چند لطیفه متناسب با آب و هوای سردسیری

* نصیحت کردن

به نظر من نصیحت کردنِ ما بچه‌ها باید ساماندهی بشه. وقتی یه نفر نصیحت‌مون می‌کنه، عین معاینه‌ی فنی، یه برچسب بزنه روی پیشونی‌مون تا دوباره نفر بعد نیاد همون نصیحتارو بهمون بگه!

* کلک اقتصادی

اولین کلک اقتصادی رو از برادرم خوردم. یه قلک مشترک خریدیم. قرار گذاشتیم پول‌ها‌مون رو بریزیم توش، بعد که پر شد قلک رو بشکنیم و پولش رو نصف کنیم.

بعد از چند ماه که قلک پر شد و پولش رو نصف کردیم، برادرم گفت: «من اصلاً پول نریختم توش.»

* رانندگی

مامانم رفته بود آموزش رانندگی. ازش پرسیده بودن: «گاز کجاست؟»

گفته بود: «کنار یخچال!»

* حکومت مغول‌ها

معلم تاریخ از دانش‌آموزش پرسید: «حکومت مغول‌ها از کجا تا کجا بود؟» دانش‌آموز: «مطمئن نیستم، ولی فکر کنم از صفحه‌ی 15 تا26!»

* مشکل اساسی

مشکل اساسی ما می‌دونی چیه؟ این‌که وقتی با کسی مشکلی داریم، نمی‌ریم به خودش بگیم. می‌ریم به همه می‌گیم.

* کباب و پیاز

یارو دوستش رو با سر و صورت خونی می‌بره بیمارستان! دکتر می‌گه: «چی شده؟»

یارو می‌گه: «کباب و پیاز خورده!»

دکتر می‌گه: «چه ربطی داره؟»

یارو می‌گه: «آخه سهم من بود!»

* قیافه

دیروز یکی از هم محله‌ایی‌های سابقمون رو دیدم جواب سلاممو که نداد هیچ، کلی هم برام قیافه گرفت. یادش رفته زمانی که بچه بود، هر وقت ماکارونی داشتن، می‌دوید توی کوچه و داد می‌زد: «ما امشب برنج دراز داریم!»

* فراموشی

چند روز پیش یه کتاب خریدم به نام «چگونه از فراموشی رهایی پیدا کنیم؟» اما همون روز توی کتاب‌فروشی جا گذاشتمش و فراموش کردم بیارم.

* گروگان‌گیری

توی اتوبوس بودم یهو یه نفر وسط اتوبوس با صدای بلند داد زد: «آقایون، خانوما...» از ترس نزدیک بود غش کنم. فکر کردم یارو گروگانگیره؛ اما چند لحظه بعد گفت: «شش تا خودکار ده هزارتومن!»

* مسافرت

با چندتا از دوستام قرار گذاشتیم پول‌مونو بذاریم روی هم و بریم یه مسافرت عالی. وقتی پول‌هامونو روی هم گذاشتیم به این نتیجه رسیدیم که بهتره فردا صبح، همه‌مون خواب بمونیم!

CAPTCHA Image