چند لطیفه متناسب با آب و هوای سردسیری
تنبلی
یه دوست بیبخار داشتم همیشه میگفت: «مهم اینه که آدم با تنبلی به یه جایی برسه؛ وگرنه با کار و کوشش که همه میرسن!»
بوسِ الاغ
بچهی یکی از فامیلهامون توی خونه انشا مینوشت با موضوع: «بوسِ الاغ وفادار.»
کل خانوادهاش به اضافهی فک و فامیل پدر و مادرش جمع شدن کمکش کنن، بعد از دو ساعت، نیم صفحه هم نتونستند بنویسن. فرداش مامانش رفته بود مدرسه کلی داد و بیداد کرده بود که آخه این چه موضوعیه به بچه دادید؟ تازه معلوم شده موضوع تحقیق «بورس اوراق بهادار» بوده!
دعوا
این خارجیها که صلوات ندارن، وقتی دعوا میشه، چه کار میکنن دعوا تموم میشه؟
کنترل
باتری کنترل تلویزیون تموم شده بود. من پا شدم برم باتری نو بیارم، بابام گفت: «لازم نیست. این باتری قدیمیه هنوز کار میکنه.» بعد کنترل رو جوری کوبید زمین که کنترله خودش پا شد زد اخبار شبکهی یک!
قانون سوم نیوتن
معلم از یکی از دانشآموزان پرسید: «قانون سوم نیوتن را تعریف کن.»
دانشآموز گفت: «آقا اجازه! فقط آخرشو بلدیم!»
معلم گفت: «عیبی نداره. همون آخرش رو بگو.»
دانشآموز گفت: «که به آن قانون سوم نیوتن میگویند!»
بوی کباب
دیروز داشتیم با بابام دور فلکه با موتور دور میزدیم. گفتم: «وای... بابا... چه بوی کبابی میاد!»
بابام غیرتش گل کرد. گفت: «گور بابای بنزین، یه دور دیگه هم میچرخیم!»
شامپو
یه شامپو خریدم، اینقدر ویتامین پشتش نوشته، حیفم اومد بزنم به سرم. روزی یه قاشق ازش میخورم.
درد دل
میگن هر کی درد دل کنه، خالی میشه.
به نظر شما این کیف پول من با کدومتون درد دل کرده که همیشه خالیه؟
مرگ
خدا بیامرز بابابزرگم اینقدر بدهکار بود که بابام و عموهام نمیذاشتن بمیره، وقتی هم مُرد تا دو سه سال به همه میگفتن زندهست، رفته مسافرت!
ارسال نظر در مورد این مقاله