هی گفت‌وگو می‌کنیم... هی گفت‌وگو می‌کنیم...

10.22081/hk.2021.71657

هی گفت‌وگو می‌کنیم... هی گفت‌وگو می‌کنیم...


سرمقاله

هی گفت‌وگو می‌کنیم... هی گفت‌وگو می‌کنیم...

هادی خورشاهیان

همه‌ی ما تا حالا بسیار گفت‌وگو کرده‌ایم. گاهی وقت‌ها حتی بیش‌تر از این‌که به چیزی عمیق فکر کنیم، درباره‌ی آن گفت‌وگو می‌کنیم. گفت‌وگو یک مسئله‌ی اجتماعی است، ولی بیش‌تر از آن‌که اجتماعی باشد، فردی است. تا آن جایی اجتماعی است که می‌خواهیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم. مثلاً در اداره‌ای سر موضوعی با کارمند آن اداره گفت‌و‌گو می‌کنیم. در یک شکل دیگر ماجرا، گفت‌وگو یک مسئله‌ی فردی است. در واقع نوعی نیاز است. نیاز به دیده شدن. شنیده شدن. نیاز به اثبات خود. اثبات برتری تفکّر و احساس فرد به دیگری. در همان مثال گفـ‌ت‌وگو با کارمند هم می‌تواند گفت‌وگو برای آگاه شدن از مثلاً راه و چاه امور اداری باشد و گاهی هم می‌تواند برای این باشد که به آن کارمند ثابت کنیم در آن موضوع حق با ماست و باید کارمان به طریقی انجام شود.

در ادبیات هم اگر به مبحث گفت‌وگو نگاه کنیم، می‌بینیم در اکثر موارد که به طور مثال می‌توان به اشعار پروین اعتصامی اشاره کرد، گفت‌وگو برای تبادل نظر نبوده است. در واقع دو طرف گفت‌وگو می‌خواهند حقانیت خود را به دیگری ثابت کنند. در این نوع از گفت‌وگو که بیش‌تر مناظره و مفاخره به نظر می‌رسد، قرار نیست گفت‌وگو حاصلی داشته باشد و دو طرف در نقطه‌ای به تفاهم برسند. اصلاً قرار نیست به حرف هم گوش کنند و جانب انصاف را رعایت کنند. فقط قرار است به دیگری ثابت کنند حق با آن‌هاست. معمولاً در گفت‌وگوهای بین دولت‌هایی که با هم مشکلی دارند، شکل گفت‌وگو همین‌گونه است و در گفت‌وگو به جای این‌که دنبال نقطه‌ی اشتراک بگردند، می‌خواهند از طرف مقابل امتیاز بگیرند.

با این حساب یک نوع گفت‌وگو داریم که می‌خواهد ارتباط برقرار کند و بداند راه و چاه کار چیست. یک نوع دیگر گفت‌وگو تلاش می‌کند حقانیت خودش را ثابت کند و گاه امتیاز هم بگیرد. یک نوع دیگر گفت‌وگو که مثلاً ممکن است بین دو فیلسوف اتفاق بیفتد، می‌خواهد از دانسته‌های طرف مقابل استفاده کند و نقطه‌نظر جدیدی پیدا کند.

گفت‌وگوی فردی شبیه گفت‌وگوی اجتماعی نیست، نیاز فرد به دیده و شنیده شدن است. فرد در خانواده و یا بین دوستان یا حتی توی تاکسی و مترو با دیگران گفت‌وگو می‌کند تا نیاز خودش را برای حرف زدن برطرف کند. در آن فاصله‌ی کوتاه شاید علاقه‌ای به اثبات حقانیت نظر خودش نداشته باشد، ولی به شدت علاقه و نیاز دارد که با یکی حرف بزند. حالا ممکن است درباره‌ی دیر سرد شدن هوا در پاییز باشد یا گران شدن کالاهای اساسی یا سیاست خارجه. در این شکل گفت‌وگو نتیجه اصلاً مهم نیست، چون احتمالاً نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود. یا با فرد هم‌دردی می‌شود و نظرش را همین طوری تأیید می‌کنند و یا سرسری با نظرش مخالفت می‌شود، ولی برای هیچ کدام از دو طرف گفت‌وگو اهمیتی ندارد که چه نتیجه‌ای از بحث گرفته شود؛ حتی مهم هم نیست که در کل گفت‌وگو نتیجه‌ای داشته باشد. این برخورد سرسری بیش‌تر به خاطر این است که دو طرف گفت‌وگو از قبل هم‌دیگر را نمی‌شناسند و می‌دانند احتمالاً بعداً هم یک‌دیگر را نمی‌بینند و نظر موافق یا مخالف هیچ کدام‌شان تأثیری بر زندگی دیگری ندارد.

تا این‌جا به نتیجه می‌رسیم که گفت‌وگو صرفاً برای رسیدن به نقطه‌ای مشترک نیست. «بنشینیم با گفت‌وگو حلش کنیم»، چندان عبارت درستی به نظر نمی‌رسد؛ چون فقط یک نوع از گفت‌وگوها، برای رسیدن به نتیجه‌ی مشترک بدون امتیاز دادن و گرفتن است. این نوع گفت‌وگو می‌تواند بین آدم‌های مختلف و بر سر مسائل مختلف باشد، ولی به هر حال از یک جنس است. گفت‌وگو بین معلم و دانش‌آموز برای برنامه‌ریزی و رسیدن به نتیجه‌ی دلخواه یکی از مثال‌های این گفت‌وگوست یا مثلاً گفت‌وگو بین پدر و فرزند در زمینه‌ی علایق فرزند برای استفاده از امکانات و ظرفیت‌ها برای انتخاب رشته‌ای هنری یا ورزشی فارغ از محیط آموزشی.

گفت‌وگو همیشه برای تفاهم نیست. گفت‌وگوها معمولاً وقتی شکل می‌گیرند که قرار است مشکلی حل شود. حالا به هر شکلی. این گفت‌وگوها با پیش‌فرض صورت می‌پذیرد؛ یعنی دو طرف گفت‌وگو با گارد دور میز مذاکره می‌نشینند و با خودشان قرار گذاشته‌اند از بسیاری از مواضع‌شان کوتاه نیایند و این‌گونه می‌پندارند که طرف مقابل قرار است از آن‌ها امتیاز بگیرد.

حالا سؤال اصلی این‌جا به ذهن آدم می‌رسد که آیا همه‌ی این گفت‌وگوها الزامی و مفید هستند؟ به نظر می‌رسد از بین راه‌های مختلف مثل بی‌توجهی، قهر کردن، دعوا کردن و راه‌هایی از این دست، گفت‌وگو بهترین راه باشد. حالا این وسط اگر گفت‌وگویی به نتیجه نرسید، آسمان به زمین آمده است؟ حالا اگر دو طرف گفت‌وگو به نتیجه‌ی دلخواه نرسیدند، در بسیاری از موارد می‌توانند ماجرا را تمام شده فرض کنند و بروند سراغ یک موضوع دیگر برای گفت‌وگو و حتی یک فرد دیگر که احتمال دارد گفت‌وگو با او به نتیجه‌ی دلخواه برسد.

مهم‌تر از همه‌ی انواع گفت‌وگوهای فردی و اجتماعی، گفت‌وگوی تنهایی است. گفت‌وگویی که دو طرف ماجرا یک نفر است و در ذهن خودش با خودش پشت میز مذاکره می‌نشیند و کلاه خودش را قاضی می‌کند که ببیند در مثلاً مشکلی که بین او و دوستش به وجود آمده است، چه‌قدر حق دارد و باید چه برخوردی داشته باشد. اگر فرد در گفت‌وگوی تنهایی با آگاهی و بدون پیش‌فرض و با ذهنی آماده برای نتیجه‌گیری مناسب، پشت میز مذاکره بنشیند، بسیاری از گفت‌وگوهای اجتماعی اصلاً به وجود نمی‌آید. گفت‌وگوهایی که معمولاً برای حل مشکلی شکل می‌گیرد. در نتیجه قبل از این‌که خودمان را برای هر گفت‌وگویی آماده کنیم و در اثبات حقانیت خودمان باشیم و در فکر گرفتن امتیاز از طرف مقابل، با خودمان در گفت‌وگوی تنهایی صادق باشیم. فقط همین.

CAPTCHA Image