دلنوشتهی یک دمپایی
نرگس مهتدی
ما دمپاییها آنقدر دمدستی و ساده و بیادعاییم که نگو و نپرس. باور کنید لنگه نداریم، سبک، راحت، نه بندی، نه سگکی، نه چسبی و نه هیچ دنگوفنگی، و نه یک جفت پا با بوی جوراب! اهل سروصدا و تالاق و تولوق هم نیستیم؛ مثل بعضی از این کفشها که از بس تقوتوق میکنند کسی نداند فکر میکند سر آوردهاند!
ولی امان از ظلم و بیعدالتی که این آدمها در حق ما میکنند.
از تبعیض جنسیتی برایتان بگویم که به جرم جنس پلاستیکیِمان همیشه آواره و دربهدریم، یک لنگمان پشت در حمام، یکی دیگر پشت در دستشویی، آنوقت برای از ما بهتران جاکفشی میسازند با چوبگردو.
واکس و روغن و برسشان هم که به راه است. هیچوقت کسی در راه رضای خدا دستمال نمداری به سر و رویمان نکشیده! بس که ما را محکم بر سر سوسکها و مارمولکهای بیچاره میزنند، کفمان دو نصف شده و ناچار با آن همه استعداد و کارایی، راهی سطل بازیافتمان میکنند.
خلاصه ما خیلی مظلومیم. گفتیم بد نیست دل نوشتهیمان را منتشر کنیم، شاید مسئولین نگاهی به زیر پایشان بیندازند و به مطالبات ما هم رسیدگی کنند، شاید ما هم مثل کفشها ارج و قربی پیدا کردیم.
ارسال نظر در مورد این مقاله