ای تمام قورباغه ها- بیا از پیله بیرون- شعر لب سوز-هم پای باران

10.22081/hk.2021.71241

ای تمام قورباغه ها- بیا از پیله بیرون- شعر لب سوز-هم پای باران


ای تمام قورباغه‌ها!

محسن اعلا

باز زیر سایه‌ی زلال ماه،

در برنج‌زار،

قور قور قورباغه‌ها شنیدنی‌ست.

شعر با شکوه‌شان چه دیدنی‌ست!

با شمایم ای تمام قورباغه‌ها!

با صدای سبزتان،

من لبالب از جوانه‌ی معطرم

سبز و تازه مثل یک صنوبرم

من که فکر می‌کنم بدون قورقور

لحظه‌های من،

خالی از طراوت است.

زندگی بدون لذت است.

با شمایم ای تمام قورباغه‌ها!

قور قورتان برای من شنید نیست.

 

بیا از پیله بیرون

احمد خدادوست

چرا قهری تو با من

چرا نامهربانی

نمی‌خواهی بیایی

کنار من بمانی؟!

*

از آن روزی که پنهان

شدی در قلب پیله

درخت توت دل دید

خودش را پشت میله

*

بیا از پیله بیرون

شبی پروانه‌ام باش

دلت را پر کن از نور

تو ماه خانه‌ام باش

              

شعر لب‌سوز

نسیم نوروزی

من دوست دارم موج باشم

بر صورت و لب‌های دریا

حتی حبابی کوچک و نرم

بی‌ترس از غم‌های فردا

 

مثل کویری خشک و انبوه

از ماسه‌های داغ و خاشاک

‌خیلی صبور و ساده در شب

خط می‌کشیدم بر تن خاک

 

من دوست دارم بال باشم

روی تن پروانه‌ای شاد

شیطان و بازیگوش باشم

در دست نرم و ساده‌ی باد

 

اما شدم یک دسته برگه

در دست یک شاعر شب و روز

هر بار من پر می‌شوم با

یک شعر داغ داغ لب‌سوز

 

هم‌پای باران

زهرا عراقی

همراه بابا با دوچرخه

رفتیم تا یک جای زیبا

ما رد شدیم از دشت سرسبز

در جاده‌ای نزدیک دریا

 

اطراف جاده پر گل و سبز

لبریز از غوغای یک رود

با صد پرنده صد سپیدار

با ما طبیعت مهربان بود

 

از قلب آن جاده گذشتیم

پا در رکاب و شاد و خندان

هم‌صحبت ما آسمان بود

با نم نم زیبای باران

 

در گردشی بی‌دود و ماشین

ما با طبیعت دوست بودیم

هم‌پای باران از طبیعت

از مهربانی می‌سرودیم

  

CAPTCHA Image