نوکرتم به مولا

10.22081/hk.2020.71148

نوکرتم به مولا


نوکرتم به مولا

 

سیدامین‌طاها آل‌یاسین

 

- داداش نوکرم.

- این علی‌سبیل هم کشت ما را از بس رفت و آمد گفت: «داداش نوکرم. آقا! ما نوکر نخوایم کی را باید ببینیم؟»

مش‌اسمال خندید و گفت: «بی‌خیال داداش، خودتو عشقه.»

رضا گفت: «منو که همیشه عشقه؛ اما می‌دونی چند وقته آزگاره، این سبیل دومیلیون بهم بدهکاره، ولی به روی خودش نمیاره. فکر می‌کنه با داداش نوکرم پول تسویه می‌شه.»

مش‌اسمال به قهوه‌چی یک چای دیگر سفارش داد و گفت: «پس بی‌خودی چاکر و نوکرت نشده.»

رضا گفت: «جان تو کلی خرج و مخارج دارم. کرایه خونه‌ام مونده.»

مش‌اسمال گفت: «وایسا درستش می‌کنم.» بعد بلند داد زد: «داش‌علی گل گلاب بیا این‌جا یه چایی بزن.»

علی‌سبیل دلش نمی‌خواست برود پیش آن‌ها؛ اما چاره‌ای نبود. بقیه داشتند توی قهوه‌خانه نگاهش می‌کردند.

نشست و دوباره گفت: «داش‌رضا چاکرم.»

رضا گفت: «ما چاکر نمی‌خوایم داداش. نداریم خرج و مخارجشو بدیم. پول‌مونو بده.»

علی سرخ و سفید شد و گفت: «چشم.»

مش‌اسمال گفت: «حالا چرا پولشو نمیاری بدی مرد حسابی؟ تو که دیروز از بندر رسیدی. مگه بار نداشتی؟ دیگه دوتومن برای تو پولی نیست که.»

علی دستی کشید به سبیلش و گفت: «آره داداش.»

سروصدای زیادی توی قهوه‌خانه پیچیده بود. مرغ عشق قهوه‌چی شروع کرده بود به جیغ کشیدن. مش‌اسمال گفت: «پس بسم‌الله. دست بکن توی جیبت.»

علی سرش را بالا نمی‌آورد، ولی همان‌جور که سرش پایین بود، گفت: «من شاگرد شوفرم. درآمدی ندارم.»

رضا گفت: «منم کرایه خونه‌ام مونده. اگه درآمد نداری چرا قول دوماهه دادی و الآن یک‌ساله پولمو نمی‌دی؟»

علی سرش را بالا گرفت. چشم‌هایش سرخ بود. گفت: «صاب ماشین اخراجم کرد. تازه شکایتم کرده که من از بار، کش رفتم.»

رضا جا خورد. مش‌اسمال گفت: «خودتو جمع و جور کن، مرد گنده که گریه نمی‌کنه. این یارو هم شکایت کردن از این و اون، شده کار هر روزش. قاطی کرده.»

علی‌سبیل گفت: «پول دوا درمون ننه‌مو چه‌کار کنم؟ توی روی در و همسایه که بدهکارم چه‌ جوری نگاه کنم؟ یکیش همین داش‌رضا.»

مش‌اسمال فکری کرد و گفت: «درست می‌شه، غصه نخور، این آقارضا هم چهارماه دیگه بهت وقت میده، مگه نه؟»

رضا گفت: «آره داداش عیب نداره.»

مش‌اسمال به مرد تخت کناری گفت: «آق صالح شما هنوز برای قصابی شاگرد تیز و بز می‌خوای؟»

مرد گفت: «تا کی باشه؟»

مش‌اسمال گفت: «همین علی آقای خودمون. سبیلش راست کار قصابیه.» خندید. مش‌اسمال ادامه داد: «تازه مردم‌دارو خوش‌اخلاقه.»

مرد گفت: «فردا بیا ببینیم چی می‌شه.» چشم‌های علی از خوش‌حالی برق زد و گفت: «نوکرتم به مولا.»

CAPTCHA Image