بالأخره تابستان از راه رسید
سعادتسادات جوهری
بالأخره از راه رسید. با ناز هم از راه رسید.
از راه و با ناز؟
- صبر کن ببینم! عروس است؟ نُچ؟ نَه؟ نوزاد؟ میوه؟
نه! نه! همان که منتظرش بودی از راه رسید.
همان که از چند ماه قبل برای آمدنش کلی برنامهریزی کرده بودی!
همان که سال گذشته وقتی تمام شد، تازه فهمیدی چهقدر راحت آن را از دست دادهای.
حدس زدی؟ به نظرت درست حدس زدی؟
بله، تابستان را میگویم!
فصل کوبیدن روی خطوط سبز کمرنگ و پررنگ هندوانه (که هر چهقدر ضرباهنگش بلندتر باشد، شیرینتر است). چه کیفی دارد قاچ زدن هندوانه و در کنار خانواده نوشجان کردنش!
فصل تماشای شبهای بلند و شمردن ستارهها!
فصل قدمزدن و دویدن در کوچه و خیابانهای خلوت شهر! فصل خیس شدنهای ریز، زیرِبارشِ آفتابهای دلچسب و بعد هم دوشهای خنک!
فصل بعدازظهرهای خاص، لم دادنهای زیر کولر...
فصل گوشوارههای گیلاسی، فصل خشک کردن تخم خربزه، فصل بوییدن هلو و زردآلو، فصل دانه کردن انگور، چیدن انجیر از درخت کوچه و قد بلند کردن تا شاخههای بالای درخت توتهای سبز...
و بالأخره فصل تیلیت کردن نان ترد محلی توی آب دوغ خیار و گردو آن هم در کاسههای فیروزهای و پر از یخهای مستطیلی و مربع...
بله، تابستان عزیز با ناز از راه رسید.
- حالا چرا با ناز؟
چون دیرتر از لحظه شماریهایت آمد؛ چون متفاوتتر از همیشه خودش را نشان میدهد.
چون این بار قرار است بیشتر قدرش را بدانی.
نمیخواهم خاطرات تابستانی را که گذشت یادآوری کنم، چون خودت خوب میدانی آنطور که باید از فرصتها استفاده نکردی.
آنطور که باید از روزهای قشنگ و از شبهایش لذت نبردی!
قبلترها، همین که تابستان میشد حرف از اوقات فراغت و چگونه گذراندن آن به میان میآمد. از کلمهی فراغت همانقدر استفاده میشد که از کلمهی تابستان!
خیلی از آقاپسرها بهترین تفریحشان یادگرفتن یک شغل بود، خیلی از دخترخانمها هم به کلاسهای خیاطی و گلدوزی میرفتند.
حالا دیگر این عبارت (اوقات فراغت) کمرنگ شده، اصلاً بازیهای گروهی و کلاسهای کاربردی آن موقعها هم فرق کرده! یک جورایی همه چیز تجملاتی شده!
حالا کلاسهای آموزشی آنلاین، کسب و کار آنلاین و حتی گپ و گفتها هم آنلاین و اینترنتی شدهاند!
چه کنم که من و خیلیهای دیگر مثل من، تا این اندازه آنلاین بودنهای اجتماعی را دوست نداریم!
بگذریم!
با این جریانی هم که از زمستان 98 شروع شد و چند ماه همه جا تعطیل شد، (همین جریان ویروسِ اسمش را نبر)، کلی توی ذوقت خورده و حوصلهات را سر رفته، دلت یک تنوع اساسی و سالم برای این روزها میخواهد.
یادت هست؟ تابستان سال گذشته، همهاش سرت توی گوشیِ همراهت بود!
آنقدر که نمیشد تو را در حالت درستِ نشستن تصور کرد!
یادت هست مدام از این گیم نت به آن گیم نت میرفتی؟
بقیهاش را هم نگویم بهتر است.
تو تصمیم داشتی این تابستان، به جای نصب اپلیکیشنهای جورواجور بازی روی تلفن همراهت، باشگاه ورزشی بروی و همان رشتهی ورزشیای را که دوست داری ادامه بدهی!
(میخواستم بگویم موبایل، گفتن و نوشتنش هم راحتتر است؛ اما نمیخواهم فرهنگستان زبان و ادب فارسی ناراحت شود.)
تو تصمیم داشتی به جای ساعتها گشت و گذار در هوای نه چندان مفرح و زیرِشاخصِ سلامتیِ هوا در اینستاگرام، همراه با خانواده به روستاهای اطراف شهرت بروی و با هوای سالم و مردم خوب روستاها آشنا شوی!
تو به خودت قول داده بودی، قول داده بودی به جای حفظ کردن تکستهای فازِ غمگین و کپی آن در بیوی تلگرامت و استوری کردن در اینستاگرام، چفت کردن هِدست و شنیدن موزیکهای رپ از نوع جاز و راک و متال ، کلاس شاهنامهخوانی ثبتنام کنی!
(اوووه باید در این مورد بالایی کلی کلمه را معادلسازی فارسی کنی، که این هم با خودت.)
قرار بود با هم کلاسیهایت هر ماه یک مکان تاریخی را به هم معرفی کنید و به آنجا بروید.
قرار بود کلاس هنری ثبتنام کنید...
قرار بود شاگردمغازه باشی و فوت و فن کسب و کار یاد بگیری!
و هزار جور تصمیم و قول و قرار و برنامهریزیِ دیگر.
حالا با این شرایط چه باید کرد؟
اصلاً میشود کاری کرد؟
بله!
به تصمیمهایت احترام بگذار، به قولهایت عمل کن، قرارهایت را هم حتمی کن.
همهی اهدافت را با انجام موارد لازم در این شرایط (همین شرایط اسمش را نبر) انجام بده.
نمیشود، نمیتوانم، سخت است را کنار بگذار.
اگر نمیتوانی همهیشان را انجام دهی اولویت گذاری کن، اصلاً هر کدام که برایت راحتتر است را انجام بده، ضمن رعایت این نکته که باید فاصلهگذاری اجتماعی هم رعایت شود!
لذت بردن از دلخوشیهای کوچک تابستان (همانهایی که در اولین سطرها اشاره شد) را هم برای خودت تکرار کن.
کتاب بخوان، کتاب امانت بگیر. فیلم خوب تماشا کن و کلی ایدههای جالب دیگر برای تفریح و سرگرمیات کشف کن...
حالا دیدی که درست گفتم؟
بالأخره از راه رسید. با ناز هم از راه رسید.
ارسال نظر در مورد این مقاله