من دزدی می‌کنم پس هستم- ضرب‌المثل‌های خرسی

10.22081/hk.2020.71094

من دزدی می‌کنم پس هستم- ضرب‌المثل‌های خرسی


طنز

من دزدی می‌کنم پس هستم

احمد اکبرپور

 

خانم‌های محترم... آقایان گرام!

چرا این‌قدر به کیف دستی و گوشی خود محکم چنگ می‌زنید؟ این همه چفت و بست به ترمز و کلاچ ماشین بیچاره چه معنی دارد؟ برای یک بار هم که شده درِ خانه‌ی‌تان را قفل نکنید و به مسافرت بروید... به قول شاعر، خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی؟ اگر شما چهارچنگولی حواس‌تان به وسایل‌تان باشد، ما و همکاران‌مان شغل خود را از دست می‌دهیم و چون بیمه نیستیم، دچار مشکل اساسی می‌شویم.

لازم نیست همیشه حواس‌تان جمع‌وجور باشد، بلکه به زیبایی‌های دوردست طبیعت خیره شوید تا ما هم کار خودمان را انجام دهیم و زیبایی‌های تپلی را توی کیف و کولی شما ببینیم. اگر شما به چشم‌اندازهای زیبا و کشف نشده خیره شوید و هی به به و چه چه بکنید، ما و همکاران‌مان بی‌استرس کارمان را انجام می‌دهیم.

یعنی چه که شب‌ها ده‌تا قفل به در و دیوار خانه‌های‌تان می‌زنید... قبول کنید یک نوع توهین به ما و همکاران‌مان است... کاری که ما باید توی سه سوت انجام دهیم گاهی تا دم صبح طول می‌کشد... ما که مثل کارمندها اضافه‌کار نمی‌گیریم که این همه باید علاف دوتا قفل مسخره شویم.

شما همیشه فکر می‌کنید دزد یک غریبه‌ی بی همه کس است در حالی که ما خواهر و برادر داریم و پدر و مادر و عمه و خاله و عمو... هر وقت عمه و خاله و عمو داشته باشیم یعنی دخترعمو و دخترخاله و پسرعمو و پسرخاله و... هم داریم. منظور این‌که ما شماییم و شما مایید... ببخشید جمله کمی فلسفی شد، ولی خب چه اشکالی دارد؟ چرا فکر می‌کنید یک دزد نمی‌تواند فلسفی صحبت کند؟ اگر ذره‌ای به فلسفه‌ی دزدی فکر کنیم این سوءتفاهم‌ها حل می‌شود. من دزدی می‌کنم پس هستم.

خواهش می‌کنم این‌قدر به مادیات دنیای بی‌وفا نچسبید... بگذارید ما و همکاران‌مان از شما راضی و خشنود باشیم.

در ضمن در این شغل حساس، هیچ کدام از ما و همکاران‌مان بیمه‌ی تأمین اجتماعی نیستیم. چی فرمودید؟ یک بار گفته بودم؟ بله، گفته بودم، ولی برای تأکید روی شغل حساس ماست. باورتان می‌شود که ما واقعاً بیمه نیستیم؟

ضرب‌المثل‌های خرسی

ریشه‌ی لجبازی ما با بعضی از حیوانات زبان‌بسته مثل الاغ، شاید به خاطر چهارتا لگد و جفتک و دوتا عرعر بی‌موقع باشد، ولی با خرس بیچاره که ده سال یک بار هم با ایشان هم‌کلام نمی‌شویم تا حدودی غیر قابل درک است.

به این ضرب‌المثل دقت کنید: «اگر به خرس تعارف کنی می‌رود صدر مجلس می‌نشیند.»

خب، توقع داریم خرس با این سر و سینه و هیکل خداداد برود ته مجلس پیش سنجاب و گورکن و چهارتا حیوان سوسول و نیم وجبی. انصاف هم خوب چیزی است. خودمان را بگذاریم جای او. با این هیکل خداداد واقعاً می‌رفتیم ته مجلس؟

- بله کاملاً حرف شما متین است.

- ببخشید شما؟

- ممنون که از من حمایت کردی. پوووووووووفاااا

- به به خیلی خوش‌آمدی! بفرما صدر مجلس. باور کن تعارف نمی‌کنم، حق مسلم شماست. فقط اجازه بده کمی دورتر از حضرت‌عالی ادامه‌ی این مطلب را بنویسم.

- بنویس. کمی عجله کن.

* برادر خرس، شکمش است

این یکی هم از این پیش‌داورهای خانمان‌برانداز از نوع آدمیزادی است. مگر ما چه آمد و رفتی با ایشان داشته‌ایم و چند بار با این زبان‌بسته هم‌سفره شده‌ایم که این‌طور قضاوت می‌کنیم؟ مگر ته‌دیگ و تکه‌های قلمبه‌ی گوشت‌مان را از توی بشقاب کش رفته است؟ تازه مگر گرگ و یوزپلنگ آسیایی و کرگدن و بقیه‌ی این عزیزان صبر می‌کنند تا اول خواهر و برادر تنی و ناتنی‌شان خوب سیر شوند و بعد اگر چیزی ماند خودشان چند لقمه‌ای می‌خورند؟ چرا خرس بیچاره این‌طور بدنام شده است؟

- آفرین.

- خواهش، لطف داری! فقط خیلی نزدیک نشو.

به خرس گفتند حرف بزن گفت: «پووووف.»

خب، اگر ایشان می‌گفت: «باااع بااااع بااااااع یا غررررراغر یا میومیو.» مشکل حل بود؟ یا منظور این است که خرس چندان اهل دیالوگ و فضای باز بحث و مجادله نیست و دموکراسی هم چیزی توی مایه‌های شکم و نقاطی دیگر برای ایشان است؟ اگر این‌طور هم باشد مگر گرگ و یوزپلنگ آسیایی و بقیه‌ی این عزیزان بر اساس منشور حقوق حیوانات کمین می‌کنند و دنبال لقمه‌ای حلال هستند؟ یا اول می‌روند دنبال مجوز شکار و بعد اقدام می‌کنند؟ خرس بیچاره هم مثل بقیه، نه بهتر نه بدتر.

- پوووووفااا، مگر من و شما که داریم دیالوگ می‌کنیم اتفاقی افتاده؟

- هنوز که نه جناب خرس.

- ولی مطلبت رو که نوشتی کارت دارم.

- اگر همین حالا بگویی خیالم راحت‌تر است.

- فعلاً مطلب این بخش را کامل کن... پوووووووووفاااااااپوووو.

- چشم، چشم. الآن کامل می‌کنم.

* هزار و دو نمایش خرس، فقط سر یک گردو است.

این یکی واقعاً شورش را در آورده و یک جورهایی توهین به همه‌ی جماعت اهل هنر است. ما از کجا اجازه داریم که هنرنمایی‌های ایشان را صرفاً نمایش برای گردو- آن هم یکی- تعبیر کنیم؟ از کجا معلوم که هنر برای هنر نباشد؟ از کجا معلوم که در ذهن ایشان هنر مفهومی به مراتب عالی‌تر از ذهن آدمیزاد نداشته باشد؟ و اگر باز صد پله هنر ایشان را به مسائل بیرونی تقلیل دهیم از کجا معلوم که هنرنمایی‌اش برای جلب توجه جنس مخالف و در راستای امر خیر ازدواج و تشکیل کانون گرم خانواده نباشد؟

- عجب مطلبی، آفرین.

- ممنون، پس خوب نکته را گرفته‌ام؟

- نه، به هیچ وجه.

- خب، حالا راستش را برایم بگو این هزار و دو نمایش واقعاً به چه هدفی است؟

- پووووووووف، معلوم است برای گردو.

یکی از موارد بی‌انصافی این است که می‌گویند «چوب به دست خرس دادن آسان است؛ اما پس گرفتنش مشکل است.» مگر چوب دست گرگ یا یوزپلنگ آسیایی و ایرانی و بقیه‌ی این عزیزان بدهیم نگاهی توریستی به آن می‌کنند و مرسی می‌گویند و آن را به ما پس می‌دهند؟ اصلاً مگر آدمیزادهایی که توی دنیا چوب توی دست‌شان افتاده است آن را زمین گذاشته‌اند که خرس بیچاره دومی‌اش باشد؟ خودمان را بگذاریم جای او. واقعاً اگر چوب دست‌مان می‌افتاد پس می‌دادیم؟

(بدون شرح) در ادامه خودتان خواننده و خودتان قاضی.

* مَشک را به خرس دادند تا بدوزد، آن را عوض مزدش خورد.

* مهمان روز اول طلاست، روز دوم مس، روز سوم خرس.

* از ترس به خرس می‌گوید دایی.

* با خرس کشتی گرفتن کار کفتار است.

* پول، آدم مؤمن را هم، خرس الدنیا و خوک الآخره می‌کند.

* پیش خرس، طبق مس.

* خرس در کوه، بوعلی سیناست.

* کسی که مهمان او خرس باشد، دانه‌ای در انبارش نمی‌ماند.

* گرسنگی به خرس، پینه‌دوزی یاد می‌دهد.

- واقعاً دیگر شورش را در آوردی جناب نویسنده. می‌خواهم شما را بخورم.

- من فقط ضرب‌المثل‌ها را بی هیچ کم و زیادی نوشته‌ام همین. ضرب‌المثل‌ها هم مال نیاکان‌مان هست نه مال من.

- نیاکان‌تان که دم دست نیستند، ولی می‌توانم تو را بخورم.

- تو یک ذره گوشت ببین، من با میل می‌روم توی حلقت.

- خب برو چاق بشو چله بشو بعد بیا تا من بخورمت.

- چشم جناب خرس، تو همین جا بنشین. من می‌روم املت و نیمرو می‌خورم، مرغ و فسنجون می‌خورم، پیتزای میگو می‌خورم، کباب آهو می‌خورم تا چاق بشم چله بشم بیام تو منو بخوری.

...

...

خرس بیچاره مثل بقیه‌ی حیوانات کله خر توی قصه‌ی کدو قلقله‌زن، همین‌طور منتظر مانده است، ولی متأسفانه با بالا رفتن قیمت‌ها نتوانستم به قولی که داده بودم عمل کنم. هنوز شرایط مالی‌ام جوری نیست که بتوانم مواد اولیه‌ی فسنجان را فراهم کنم. میگو و کباب آهو در چنین شرایطی کاملاً تخیلی است. امیدوارم جناب خرس با بزرگواری خودش مرا ببخشد.

CAPTCHA Image