فکرهای نیمهکاره
الهام فرجی
میرسی
با صدای خندهها
قاه قاه
ایستادهایم
باز هم سر چهارراه
زرد سرخ، رنگ شال گردنت
سبز، مثل روزهای خوب و روشنت
میدوی...
من ولی
غرق در خیالهای درهم و گمم
فکرهای دست چندمم
مثل آسمان بیستارهام
قصهای؛ نیمه کارهام
میپرد از سرم خیال تو
با صدای یک کلاغ
داد میزنم: «کیکهای داغ»
چشمه
مرضیه تاجری
از چشمه پرسیدم چگونه
از کوه میجوشی میآیی
با قُل قُلت چشم زمین را
تَر میکنی و میگشایی
از حرفهایم چشمه بوسید
روی مرا با مهربانی
او گفت رازم را برایت
امروز میگویم بدانی
من در وجودم عشق دارم
عشقی صمیمی، ساده و پاک
عشقی که با آن میشود نرم
دلهای سنگ و صخره و خاک
دنیای من زیباست با عشق
مانند یک آیینه صافم
دلها اگر هم سخت باشند
من با محبت میشکافم
مهربان و آشنا
رقیه ندیری
کوچههای ساکت و آپارتمان
سربهسر بتون
دوربین و آیفون و نئون
چهرههای خسته، ناشناس
چشمهای بیحواس
کوچههای نصفه نیمه قهر
کوچههای شهر
کوچههای خشت و گل
ساکنان کوچه
اهل دل
توپ لایه لایه
فوتبال
عصرهای قیل و قال
دورِ همنشینی غروب
خندههای قاه قاه
لحظههای ماه
بازی الک دولک
طاق نصرتی و شاپرک
مهربان و آشنا
کوچههای روستا
ارسال نظر در مورد این مقاله