آرزو
عباسعلی سپاهییونسی
ما این همه سال،
پاییز بودیم
چون کاروان گم شده در ریگزاری دور
چون کلبهای نمناک و بینور
یا چون کویری شور بودیم
هر روزمان را
در آرزوی دیدنت بودیم
و آرزوی ما
هی پیر شد
هی پیر شد
هی...
آوازهای ما
غمگینترین آوازهای این حوالی شد
لبهای ما
از خنده خالی شد
حالا شما که دور از اینجایید
و آرزوی سالهای رفتهی مایید
و ذرهای لبخندتان
گل میکند
حتی کویر شورمان را
خورشید باران میکند
دیدارتان
هر کلبهی بینورمان را
این جمعه میآیید؟
اعتراف
پروانه شیرازی (لعیا)
جادهها بیتو تنها،
دو خطاند
با تو اما
رسیدن! رسیدن!
با آمدنت
سمیه تورجی
زیبایی آبشار برمیگردد
پروانه به سبزهزار برمیگردد
صد لالهی سرخ میشکوفد در باغ
با آمدنت بهار برمیگردد.
ارسال نظر در مورد این مقاله