مسافرخانه- لطفاً برگرد

10.22081/hk.2020.71058

مسافرخانه- لطفاً برگرد


مسافرخانه

 

علی محمودی– کلاس دهم- قم

 

مسافرخانه‌ای بودم زمانی

برای نامه‌های خیس یک مرد

می‌آمد- با کلاهی قهوه‌ای رنگ-

برای والدینش پست می‌کرد...

 

کنار پادگان آرزوها

کسی هر هفته این‌جا نامه می‌داد

دریغ از پاسخی، افسوس افسوس

که با تقدیر تلخش در می‌افتاد

 

فقط در انتظارش خشک می‌شد

گل داوودی زرد جوانی

گلایل در می‌آمد اندک اندک

به برجک‌های سخت دیده‌بانی! 

 

در این اطراف گنجشک نحیفی

کنار پای سردم لانه کرده

و بادی هم غبار کهنه‌ای را

به روی زلف جاده شانه کرده

 

لطفاً برگرد!

فاطمه معقولی- اراک

تمام شدی دوباره

رفتی کجا بی‌وفا؟

این زندگی بی‌تو

اصلاً ندارد صفا

 

مغزم شده یک گوگل

خودم هم یک رباتم

با وجود این درس‌ها

خسته و بی‌ثباتم

 

می‌خواهم که بخوابم

از صبح تا لنگه‌ی ظهر

بعدش هم با یک ناهار

زود بشوم سیر و پُر

 

می‌دانی این دل من

برایت خیلی شده تنگ

هوای گرمت حتی

در نظرم شده قشنگ

 

خسته شدم من دیگر

از پاییز و زمستان

با جان و دل می‌گویم

لطفاً برگرد تابستان!

CAPTCHA Image