کاج آرزو
سعیده اصلاحی
کاج صدها خیال برفی داشت
آرزوی شمال برفی داشت
جای هر برگ سوزنی ای کاش
مثل قوها دوبال برفی داشت
روی فرش سپید دور و برش
رد پای غزال برفی داشت
کاشکی میوههای یخزدهاش
مزهی پرتقال برفی داشت
او کهنسال بود و یک عالم
حرفهای زلال برفی داشت
کاش میشد عصازنان برود
کاشکی شور و حال برفی داشت
کاج یک پیرمرد تنها بود
پیرمردی که شال برفی داشت
برف
سمیه تورجی
آسمان نشست پای جدول پیادهرو
خواست کاملش کند
توی آخرین ستون
دانه دانه حرف حرف
بیصدا نوشت برف.
سالها
کمال شفیعی
ما دوتا
پنجرهی رو به هم
صبح زود
پنجره اما نبود
در دلم
بغض عجیبی نشست
پنجرهی روبهرو
بیخبر
بار سفر بسته بود
ناگهان
شیشهی بغضم شکست
گریهکنان داد زدم بیوفا
موقع رفتن نبود
پروانههای ساده
طیبه شامانی (طناز)
شب
پشت شیشه
پردهی سبز گلدار
صبح
پروانهها
خیره بر پرده
انگار
دل به آن باغ گل داده بودند
یعنی آن رنگ و بو واقعی بود؟
یا که پروانهها ساده بودند؟
ارسال نظر در مورد این مقاله